لسلی کاین از نویسندگان مطرح و به نام جهانی در یادداشتی از خود در وب سایت شخصی اش در مورد اینکه چگونه داستان نویسی در حد انتشار یک کتاب را تجربه کنیم به زبانی ساده و شیوایی ارایه نموده است که ما برگردان فارسی آن را برای علاقمندان این عرصه در وب سایت بنیاد آموزش مجازی ایرانیان قرار می دهیم:
هر چه می خواهی بنویس.
مشخص کن که برای تو چه جالب است، جالب ترین موضوعات را در زندگی ات پیدا کن، و از نگاه خاص خودت بنویس. بزرگترین مزیت ها در صنعت نشر این است که ما مالک داستانیم و تنها ما می توانیم بنویسیم. از این فرصت باید استفاده کرد.
با گفتن جزئیات، صحنه ها را تأثیر گذارتر کن.
به خواننده ات تصاویر ذهنی با شکلی همه فهم عرضه کن. سر و وضع شخصیت ها را به خواننده ها یاد آوری کن و نشانه ای از شخصیت ها بده، آنها سریعا پیدایش می کنند. این باعث می شود عمل داستانی ات حس واقعی به خود بگیرد و خواننده در داستانت غرق شود.
درستی داستانت را اثبات کن، خواننده ی داستان تو نمی تواند هر چیزی را باور کند.
اگر اطلاعات واقعی در اختیار خواننده قرار بدهی، او با داستان همگام می شود. که این امر با خاصیت (( گفتن جزئیات)) میسر می شود. نمی توان به راحتی از این موضوع گذر کرد و نویسنده با جوابی ساده این موضوع را حل و فصل کند که این داستان: (( واقعاً اتفاق افتاده است. ))
امکان دارد کتابی را که نوشته ای یا داری می نویسی شکست بخورد.
ما نویسنده ها غالبا در نقد آثار اولیه مان که برایش تلاش کرده ایم زیر بار نمی رویم. کما اینکه می توانیم دوباره تلاش کنیم و کار اول مان را بهبود ببخشیم، با وجود این باید هر چه نوشته ایم را عرضه کنیم حتی اگر اثری فوق العاده ارائه ندهیم. ننوشتن همیشه بیهوده است. چه بسا اگر آنها را نگه داری و روی همان ها کار کنی برای کارهای بعدی ات مفید است و تو خبره تر می شوی.
فورا شروع کن، قبل از اینکه حوادث در داستان، توازن زندگی شخصیت اصلی را تغییر بدهند.
به خواننده ات یک سری چیز ها بگو، پیش از اینکه تغییر کلیدی در قهرمان داستان بوجود بیاید. این سریع ترین راه برای درگیر شدن خواننده در داستان می باشد.
پیرنگ را بساز و هر عملی را برای عکس العملی هدایت کن. این تعلیق را افزایش می دهد.
داستان عموما به پیرنگ های زیادی احتیاج دارد تو این را وقتی می فهمی که عملی یا گره گشایی وجود دارد که در عکس العمل شخصیت ها تأثیر گذار می باشد.
هرگز سیب را برای خوردن شخصیتت انتخاب نکن وقتی می تواند لم لوزت بخورد.
روش دیگری برای گفتن داستان وجود دارد: همه ی کلمات را در نظر بگیر و امتحان کن. اگر می توانی، به طور مثال، شخصیت داستان را در حال خوردن چیزی غیر معمول نشان بده. در این صورت به متن و تصاویر یکجا، زندگی می بخشی.
شگفت آور است، شخصیت ها هر اشکالی را در داستان می توانند حل کنند.
ما داستان را برای شخصیت ها می خوانیم. بدون آنها، پیرنگ فقط رشته ای از اتفاقات و حوادث می باشد و ما در روزنامه هر روز گزارشی از این دست را می خوانیم. اما وقتی تو می نویسی، شخصیت هایی را یاد آوری می کنی که سالهای زیادی در حال زندگی کردن هستند البته پیش از اینکه در صفحه ی اول داستان اولین تصاویر آنها را ببینی.
کشمکش دل و جان داستان است.
موی قهرمان داستان روی صورتش ریخته و دارد از بالای یک پرتگاه سنگی می اندازد. وقتی داستان را خوب شروع می کنی با یک قهرمان یا قهرمان زن، آغازی بد برای کتاب انتخاب کردی. کشمکش را نگه دار _ همچنین تعلیق را _ و ادامه بده تا زمانی که به پایان داستان نزدیک می شوی.
به پای خودت شلیک نکن.
وسوسه برای ارسال کردن اثر تعجب آور است. زمانی که نویسنده می داند از این بهتر هم میشود و این اثر جای کار زیاد دارد. یا اثر را برای ویراستار یا انتشارات می فرستد و آنها کلا این جور کارها را نمی پسندند. و تو در آن موقعیت خودت را آماده می کنی برای اینکه بپرسی ببخشید چرا برگشت خورد؟ اما اگر کمی بیشتر کار کنی تضمین می کنم که اثر تو قبول خواهد شد.
با سلامی به بزرگی خدا
بسیار مقاله خوب و قابل تامّلی بود و بنده به عنوان یک داستان نویس از آن بهره ها بردم.
اما یک سوال:
منظور این جمله را هر چه فکر کردم؛ نفهمیدم “می تواند لم لوزت بخورد.”
لم لوزت یعنی چه و منظور جمله چیست؟
در ضمن در این جملات” آنها کلا این جور کارها را نمی پسندند”. و” تو در آن موقعیت خودت را آماده می کنی”
نمی توان از نقطه و کاما با هم در یک جا استفاده کرد و بهتر است که یکی از علایم پاک شود.
همیشه موفق و سلامت باشید.