عضویت

اسطوره شناسی

اسطوره:
اسطوره‌شناسی یا افسانه‌شناسی دانشی‌است که به بررسی روابط میان افسانه‌ها و جایگاهشان در دنیای امروز می‌پردازد.
افسانه نماد زندگی دوران پیش از دانش و صفت و نشان مشخّص روزگاران باستان‌است. تحوّل اساطیر هر قوم، معرّف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش‌است. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالاروندهٔ ذهن بشری‌است. اساطیر، روایاتی‌است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می‌گیرد، و برآمده از رابطهٔ دوسویهٔ این دو است.
ریشهٔ واژهٔ «اسطوره»
واژه‌ی «اسطوره» در زبان پارسی وامواژه ای است برگرفته از زبان عربی، «الاسطوره» و «الاساطیره» که در زبان عرب به معنای روایت و حدیثی است که اصلی ندارد.
اما این واژه‌ی عربی خود، وامواژه ای است از اصل یونانی historia به معنای استفار، تحقیق، اطلاع، شرح و تاریخ، و از دوجزء ترکیب یافته است. یکی واژه‌ی histov یا histor-، به معنای داور و دیگری پسوند ia- واژه‌ی histor با مصدر یونانی idein، به معنای دیدن، خویشاوند است. واژه‌ی لاتین videre، به معنای دیدن، یونانی eidenai به معنای دانستن، سنسکریت vidya و اوستا vaedya، به معنای دانش، و فارسی نوید؛ به معنای خبر خوش، مژده و بشارت، با این واژه همریشه اند. ریشه هند و اروپایی نخستین این واژه های خویشاوند vid است.
واژه‌ی «اسطوره» زیاده، چند گرایشی، (Polyvalent)، کهنه و فرسوده و گنگ است و به همین جهت کاربردش، دشوارتر از کاربرد بعضی اصطلاحات یونانی است که از ترکیب واژه‌ی µύθος فعل λεγέιν حاصل آمده‌اند و «گرد آوردن، روایت کردن» معنی می‌دهند.
افلاطون که بزرگ «راوی اساطیر» بود، با تجربه و آثارش از سرزندگی و پویایی چیزی که یونانیان آن را μυθολογια می‌نامیدند، آگاهمان می‌کند و می‌آموزد که آن، هنریست ذاتی شعر و پیوسته بدان (یعنی حوزه های آن دو بر هم می‌افتند)، هنریست که با داده های مادی خاصی سروکار دارد، زیرا مادّه و مضمون، مجموع عناصر کهنی است که از طریق سنّت منتقل می‌شوند و مربوط به خدایان و موجودات خدا وارد پیکارهای پهلوانان و نزول به درکات دوزخ است. و این‌ها همه عناصری است که در روایات شناخته و آشنا وجود دارند و معهذا ممکن است هر چه فشرده تر قالبگیری شوند، بهترین واژه، برای نامیدن این عناصر، واژه‌ی یونانی mythologeme است.
 
تعریف افسانه
«افسانه را از دیدگاه‌های گوناگون می‌توان مورد بررسی قرار داد. جامعه شناسان، دین شناسان و روان شناسان و… هر یک به نوعی از افسانه‌ها برای بیان شناخت خاستگاه تفکر و عاطفهٔ بشر و آرزوهای آدمی بهره جسته‌اند. انسان‌های جوامع کهن پیچیدگی‌های جهان بیرونی خود را در روایت‌های ساده برای خویش بازگشایی می‌کردند. افسانه با ادبیات، فلسفه و دین همواره پیوندی نزدیک داشته‌است. افسانه‌های ملل مختلف با همهٔ اختلافاتی که در جزئیات با هم دارند در ساختار دارای یک سرنمون و روایت شبیه به هم می‌باشند.
فریزر و تایلر افسانه را حاصل تلاش انسان آغازین برای شناخت جهان می‌دانند.
لوی برول افسانه را گونه‌ای از شناخت برآیند ذهن پیش منطقی انسان آغازین می‌داند.
اکساندر کراپ افسانه را روایتی از خدایان می‌دادند که توجیهی از پدیدهٔ طبیعی است.
از دید مارکس مولر افسانه گونه‌ای تبدیل مفاهیم استعاری به شبه‌واقعی‌است.
در نظریهٔ کارکردگرای برونیسلاو مالینوفسکی افسانه پاسخی‌است به پرسش‌های فلسفی انسان ابتدایی و واقعیتی‌است که در شکل عقاید و تصعید این عقاید و در قوانین کارکردی رفتار یعنی اخلاقی پدیدار می‌شود.
لوی استروس در نظریهٔ ساختارگرای خود افسانه را لایهٔ ژرف اندیشهٔ انسانی می‌داند و از دید او معنی هر افسانه براساس شکل آن تغییر می‌یابد و بدین‌سان معنی افسانه چند لایه و در هر زمان معنی خاصی دارا است و نزد هر فرد و در هر جامعه برداشت‌های متفاوتی ازآن وجود دارد؛ و از این برداشت‌ها می‌توان به ساختار و الگوی ناخودآگاه قومی یک جامعه پی برد.
میرچا الیاده با توجه به نگرش آیین‌گرای خود افسانه را خمیرمایهٔ دین می‌داند.
دومزیل بر خلاف روش تحلیلی فروید دنبال یک عامل ثابت انسان شناختی نیست بلکه در افسانه‌ها روایات مختلف و نسخه‌های بدل یک افسانه را از نظر ساختار قیاسی و تطبیقی بررسی می‌کند؛ و بیش از هر چیز به جزئیات نظر دارد.
پل رادین افسانه را از دیدگاه اقتصادی آن بررسی می‌کند و بر آن‌است که در شناخت افسانه‌ها باید به ساختار زیر بنایی آن پرداخت.
……….
آن دسته از کسانی‌که چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطوره‌ها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته‌اند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگی‌های اجتماعی خویش آن را تعریف کرده‌اند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده می‌شود، علت آن این‌است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان می‌نگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل‌کرد جادویی اسطوره در جامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیده‌ای ایمان می‌آورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهم‌تر از نهادهای کهن است.میرچا الیاده دین‌شناس رومانیایی افسانه را چنین تعریف می‌کند:
افسانه نقل‌کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی‌است، راوی واقعه‌ای‌است که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده‌است. به بیان دیگر: افسانه حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده‌است؛ بنابراین، افسانه همیشه متضمن روایت یک خلقت‌است، یعنی می‌گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده‌است. افسانه فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. شخصیت‌های افسانه موجودات فراطبیعی‌اند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده‌اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را بازمی‌نمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان می‌سازند.
در مقابل هستند عدهٔ دیگری که به افسانه صرفاً از سر انکار می‌نگرند. این گروه افسانه را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره‌ای کهنه و ازکارافتاده می‌بینند که پیشرفت بشر آن را از رده خارج کرده‌است. در نظر یونگ و فروید افسانه‌شناسی دانشی‌است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمده‌است.
افسانه، قصه‌ای‌است با خصلتی خاص، یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند. افسانه‌شناسی علمی‌است که کارش طبقه‌بندی و بررسی مواد و مصالح افسانه‌شناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همهٔ دیگر علوم تاریخی معمول‌است.
به عبارت دیگر، افسانه تلاشی برای بیان واقعیت‌های پیرامونی با امور فراطبیعی‌است. انسان در تبیین پدیده‌هایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانی‌است که هنوز دانش بشری توجیه کنندهٔ حوادث پیرامونی‌اش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش افسانه‌ها را خلق کرده‌است. «از دیدگاه انسان به اصطلاح ابتدایی، افسانه تاریخ‌است. از دیدگاه انسان مدرن، افسانه و تاریخ دو چیز متمایز و کاملاً متفاوت‌اند.»
«با آنچه دانشمندان افسانه‌شناس به آن پرداخته‌اند به تعریفی کامل ولی چند وجهی از افسانه می‌رسیم و می‌توان از لوی استروس نقل قول کرد که: «… ارزش افسانه‌ای داستان، حتی از خلأ بدترین ترجمه‌ها و برگردان‌ها نیز حفظ می‌شود. ذات و مفهوم افسانه نه در سبک و سیاق آن و نه در موسیقی کلامی یا ترکیبی است که با اجزا ایجاد می‌کند، بلکه ارزش افسانه در قصه‌ای‌است که می‌گوید…» و از این رو افسانه‌ها با همهٔ تفاوت در جزئیات، ساختار و سرنمونی شبیه به هم دارند:
رویدادی که در زمان‌های اولیه اتفاق می‌افتد.
سامانی متفاوت با واقعیت‌های تجربی دارد.
دغدغه‌ها و شناخت انسان اولیه از جهان‌است.
سرگذشت و زندگی خدایان و ابرانسان‌هاست.
در حافظهٔ مردم می‌ماند و از محدودهٔ دنیای واقعی فراتر می‌رود.
دنیایی آرمانی برساخته از واقعیت‌ها را نشان می‌دهد.
 
اسطوره (میتولوژی) چیست؟
اسطوره (میتولوژی) متضمّن سرگذشتی قدسی و مینوی و راوی واقعه ای است که در زمان آغازین رخ داده است. به بیان دیگر اسطوره می‌گوید که در سایه‌ی اعمال برجسته‌ی موجودات فوق الطبیعی، واقعیّتی چون کیهان، گیاهی خاصّ، کرداری پهلوانی، تمدّنی جدید و…. به وجود آمده است. از این رو همیشه در بردارنده ی روایت یک خلقت است. در بینش اساطیری فوران و طغیان عنصر مینویی است که عالم را می‌سازد و بنیان می‌نهد و بر اثر مداخلات موجودات ما فوق الطبیعی است که همه‌ی کارها و فعالیتهای انسانی معنی دار می‌شود.
حماسه‌ی آفرینش کیهان، سرگذشت آدمی، آغاز تمدن‌ها، آیین‌ها و مراسم، انسانهای دینی و پهلوانی، جنیسیت، بارداری، شباب، مرگ، راز آموزی و… هم از مقولات روایت اساطیری هستند.
مهم‌ترین کارکرد اسطوره عبارت است از کشف سرمشق‌های نمونه وار آیین‌ها و فعالیتهای معنی دار آدمی اعّم از تغذیه، زناشویی، تربیت، هنر و فرزانگی که برای فهم انسان جوامع کهن و سنّتی اهمیت داشته است. از این رو اسطوره را تاریخ مینوی خوانده‌اند. زیرا در قوام یابی انسان‌ها نقش عظیمی دارد.
شناخت اساطیری به معنی شناخت اصل اشیاء و دانستن چگونگی پیدایش آن‌هاست. زیرا اسطوره بر آفرینش بنیان نهاده شده است. برای کشف بنیان و واقعّیت نخستین که جهان از آن بر آمده درک کلیّت اندام وار هستی لازم است و بازگشت به بنیان‌ها و تاریخ موضوع جهان، امید دوباره زادن را در انسان بیدار می‌کند. زیرا بنیان یک چیز، علت آفرینش آن است و آگاهی از بنیان هر چیز (حیوان، گیاه، آتش و امور کیهان) نوعی مهارت سحر آمیز به انسان می‌بخشد و او می‌داند که آن را در کجا می‌تواند بیابد و چگونه آن را در آینده دوباره ظاهر سازد. افسانه های آخرت شناسی، نیز تابع همین قاعده است. زیرا از پیدایی عالم وجود به حصول آگهی از آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد می‌انجامد.از اینرو فایده‌ی اسطوره را در این دانسته‌اند که ما را به زمان جوانی دنیا باز می‌گرداند و زندگی مردم ابتدایی را به ما نشان می‌دهد. در آغاز شاهنامه مقدمه‌ی آثار نظامی و سرآغاز منطق الطّیر عطار نیز با اشاراتی که متضمن بنیان‌ها و آغاز خلقتند روبر هستیم. چنان که در هفت پیکر نظامی به شناخت بنیان‌ها اشاره شده است:
«کوه و دریا و دشت و بیشه و رود
هرچه هستند زیر چرخ کبود
اصل هر یک شناختم به درست
کین وجود از چه یافت وان ز چه سُت
از فلک نیز و آنچه هست درو
آگهم نارسیده دست برو»
اگوست کنت، فیلسوف فرانسوی قرن نوزدهم در باره ی سیر تحول تکامل فکری بشر سه مرحله را خاطر نشان می‌سازد که عبارتند از :
۱- مرحله ربانی (تئولوژیکی):
دراین مرحله تمام پدیده‌ها را ناشی از اراده ای شبیه به اراده‌ی خود ولی تواناتر از آن می‌داند و مبنای آن را تخیل فرض می‌کند. زیرا انسان به پدیده های طبیعت با دید ربّانی و لاهوتی می‌نگرد و اسیر قوای طبیعت است و از آن جا که قوای طبیعت برتر و مرموزتر است از نظر او اعتقاد به توتم، ستاره پرستی و چند گانه پرستی در این مرحله است. بازتاب این مرحله را در حماسه های ایران به صورت تقدّس عناصر طبیعی چون آتش که جشن سده حاصل آن است می‌توان دید:
«جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
به گفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید گر بخردی
یکی جشن کرد آن شب باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد»
همچنین اطلاق نام‌هایی چون گرشاسب، گشتاسب، جاماسب و… در شاهنامه نمایانگر تقدّس اسب به عنوان توتم است.
۲- مرحله‌ی فلسفی (متافیزیکی):
دراین مرحله، انسان پدیده‌ها را با تجرید قوای طبیعت توجیه می‌کند و از آنجا که مرحله‌ی فلسفی بر مبنای تعقّل قرار دارد انسان کم کم از دید عقلایی به پدیده های طبیعت می‌نگرد و علت العلل پدیده‌ها را کم و بیش می‌شناسند، از نظر او عصر فلاسفه‌ی یونان باستان و ادیان توحیدی در این مرحله شکل یافته است.
باز تاب این مرحله در شاهنامه دوران پادشاهی گشتاسب و تبلیغ دین زردشت توسط او و فرزندش اسفندیار است.
۳- مرحله‌ی علمی یا تحقّقی:
در این مرحله، انسان، پدیده های طبیعت را با یکدیگر مقابله و توجیه می‌کند و کم کم حتی بر قوای طبیعت هم تسلط پیدا می‌کند.
اسطوره شناسی
اسطوره شناسی بخشی است از مردم شناسی فرهنگی که آن، خود از مردم شناسی منشعب می‌گردد. مردم شناسی فرهنگی به بررسی و فرا یافتن قوانین عمومی قالبهای رفتاری انسان در همه‌ی ابعاد آن می‌پردازد و می‌کوشد توجیهی عمومی از این پدیده‌ی اجتماعی فرهنگی بدست دهد. اسطوره شناسی با بررسی مجموعه های اساطیری زنده یا مرده و فرا یافتن کیفیات عمومی و کلی آن‌ها، در خدمت مردم شناسی فرهنگی قرار می‌گیرد و می‌تواند به علوم سیاسی (در امر بررسی تاریخی شکل گرفتن دولت و عناصر تشکیل دهنده‌ی آن)، اجتماعی و اقتصادی، تاریخ، جغرافیای تاریخی، باستانشناسی، روانشناسی و مطالعات مربوط به دین شناسی و تاریخ فلسفه یاری رساند؛ و خود، متقابلاً، نه تنها بر مدارک اساطیر متّکی است، بلکه از پژوهش‌ها و آگاهی‌های مکتسب از رشته‌ی تاریخ، باستانشناسی، جامعه شناسی، روانشناسی (به ویژه روانکاوی)، زبانشناسی، علوم طبیعی، الهیات و فلسفه عمیقاً بهره می‌جوید.
تأثیر جغرافیا و شرایط اقلیمی در شکل گیری اسطوره
بسیاری از اساطیر، تحت شرایط اجتماعی و اقلیمی و خلاقیت ذهنی سخن سرایان هر قومی دچار تفسیرهای متنوّع می‌شوند. در واقع خصلت قومی ادیان و اساطیر و وابستگی آن به عوامل طبیعی، جغرافیایی و تاریخی، تنوّع روایات اساطیری را موجب می‌شود. چنانکه اساطیر ژاپن به دلیل فراوان بودن نمودهای طبیعی اعمّ از درختان، حیوانات، ایزدان، ایزدبانوان و عناصر فولکوریک، حکایات زیادی نقل می‌کنند.
از سوی دیگر اسطوره‌ها با کیفیت معیشتی انسان نیز در رابطه‌اند. مثلا در گرایشات توتم پرستی با تقدس آسمان (افلاک)، خورشید، ماه و برخی از حیوانات چون اسب، گاو، پرندگان، گیاهان خاص و عناصر اربعه (آتش، آب، باد و خاک) روبرو هستیم. چونانکه سیمرغ پرورنده‌ی زال و گاو پرورنده‌ی فریدون معرفی می‌شود.
مؤلّف کتاب فرهنگ اساطیر آشور و بابل در این باره می‌گوید: «اساطیر پیدایش و انقراض نهایی جهان با توجه به آب و هوای یک منطقه متفاوتند. در منطقه‌ی سرد شمال گمان می‌رفت که در پی لیسیدن سنگهای منجمد توسط گاو ایزدی به نام اودوملا، نخستین انسانها به وجود آمده‌اند و نیز بنا به باور اقوام شمال، جهان دیگر دشتی بی بر، مه آلود و بی شکل است که ارواح گرسنه و لرزان در پهنای آن سرگردان بودند. در آب و هوای ملایم‌تر یونان نیز اسطوره‌ی پدید آمدن انسان این است که یکی از تیتان ها به نام پرومته در گلزاری کنار رودخانه، گل ولای را ورز داد و تندیسه های انسانی ساخت. سپس آتنا که زمانی ایزد بانوی لیبیای ماه به شمار می‌رفت بدان تندیس‌ها حیات بخشید. و ارواح یونانی به غاری زیرزمینی رهسپار شدند که خورشید بدانجا نمی‌تابید و گل نمی‌رویید. این جهان‌های زیر زمینی برای رعیت‌ها و مردمان عادی مقدّر شده بود و بهره‌ی اشراف عالی مقام تالارهای سرسبز آسمانی و کشتزاران الیزی یونان بود.»
در اساطیر ژاپن نیز می‌بینیم که به دلیل فقر در زمینه‌ی معیشتی و نوع کشاورزی ژاپنی، یکی از خدایان خوشبختی کلوخ کوبی در دست دارد و موشی برنج او را به نشانه‌ی بخشندگی خدا می‌خورد.
و در اساطیر چین به دلیل زردی نژاد چینیان، به خلقت انسان از گل زرد اشاره شده است. اساطیر ملل گوناگون، اگر چه بسته به اقلیم، تاریخ، فرهنگ و… با هم متفاوتند، اما خواستگاه و منشاء همه‌ی آن‌ها اندیشه‌ی بشر است در ارتباط با منشاء مشترک اساطیر، محقق آلمانی، تئودور بنفی (T. Benry) اذعان می‌دارد که اسطوره های شرقی و غربی همگام با هم به اندیشه های بشری راه یافته‌اند و ثابت می‌کند که ستایش اساطیر در نسل‌های بشری و سرزمین‌های گوناگون از یک منشاء مشترک برخوردارند و بر روی هم تأثیر و تأثرات بسیار نهاده‌اند چنانکه تأثیر اساطیر آریایی (هند و ایرانی) بر اسطوره های هند و اروپایی بسیار است.
در رابطه با اساطیر ایران نیز وضع به همین منوال است؛ موقعیّیت جغرافیایی ایران و همجواری آن با تعدادی از کهن‌ترین تمدّنهای جهان (هند، بین النهرین، یونان و روم قدیم، چین، ژاپن) سبب تنوّع و تعدّد اسطوره های آن شده است، به گونه ای که عناصر این اسطوره‌ها آن چنان، در هم تنیده شده است که تفکیک آن‌ها از یکدیگر اگر محال نباشد، حدّاقل بسیار مشکل می‌نماید و به آسانی نمی‌توان تعیین کرد که هویّت هر اسطوره ای چیست و دقیقاً متعلّق به کدام تمدّن یا آیین ایرانی (میترایسیم، زروانی، مانوی، مزدکی، زردشتی و…) است و یا چه میزان از اسطوره های تمدّنهای همجوار بهره مند گشته است؛ همچنین بعد از اسلام در پرتو اسلام بسیاری از عناصر اساطیری اعراب را با سیمای اسلامی آن جذب کردند و تمام این‌ها سبب برخورداری آنان از پشتوانه ای اساطیری فراوان شد که گر چه خاستگاه های متعدد دارد اما در اندیشه‌ی ایرانی وحدتی اندام دار یافته است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *