عضویت

مدیریت اجرایی EMBA

به طور یقین تا به الان در حوزه مدیریت در ایران اقدامات چشم گیری صورت نپذیرفته است و اکوسیستم مدیریت در این کشورهنوز عاری از هرگونه بدعت گذاری در بستر تحول میباشد . بدون شک در نظامی جامع در عرصه ی مدیریت در دنیا ، آراستگی فرهنگی میبایست زمینه ساز همه ی الگوهای فکری ، اعتقادی و ملی-مقاومتی باشد . لیکن به دلایل نامعلوم و ناملموس این مهم بارها و بارها دستخوش سلایق شخصی ، سلایق سیاسی و غیره در این مرزو بوم گردیده است . حال با توجه به نیاز به حرکت به سمت نظام سرمایه داری سالم صنعتی و جایگزین شدن آن به جای یک نظام سرمایه پرور مندرس که به نحوی میتوان گفت ادامه ی همان اشرافی گری مضحک و ناجوانمرد فئودالی است ، افق گسترده و جدیدی را پیش روی متصدیان و متولیان و رهبران جوامع امروزی به خصوص ایران قرار داده است . لذا پشتیبانی و ممارست از دست یافت ها و ره آوردهای جوامع بشری امروزی در قالب یک سیستم با همه ی خصوصیات منحصر به فرد آن ، نیازمند یک سازماندهی درخور و یک رهبری آماده میباشد که تنها و تنها در قبال مدیریتی اثر بخش ، آگاه به مسائل و کشمکشهای روز دنیای اقتصاد ، فرهنگ و اجتماع و دارای قدرت تحلیل و ادراک درست ، پیشرو در کشف جهانی نو که در آن فرصتها مهمترین ابزار برای توسعه و تهدیدها میزان آمادگی آن سیستم را در مقابل ریسکهای متنوع امروزی مشخص میسازد است .
در این میان با در نظر گرفتن اقتضای علوم انسانی که در تقابل تنگاتنگ با نیازهای انسانی بروز پیدا کرده اند ، میتوان حوزه مدیریت را هم یکی از بنیادی ترین بسترهای زمینه ساز رشد و تعالی در هر اجتماع عنوان کرد . بخش مدیریت اجرایی (EMBA) نیز از این مسئله مستثنی نیست . مدیریت اجرایی به عنوان یکی از مهمترین گرایش های علم مدیریت در صدد است تا با تلفیق منش های جامع مدیریتی و به نوعی ادغام تاتیکهای مختلف و کاربردی حیطه ی در مدیریت ، راه رسیدن به مقاصد پر اهمیت سازمانها را سهل تر کرده و کمبودها را مدبرانه شناسایی کند .
مدیریت اجرایی با در نظر گرفتن سازمان به عنوان یک سیستم متمرکز که خواستار احیای توان عملیاتی خود در قالب یک سری از اجزاء به هم پیوسته و وابسته و سیستماتیک ، و دارای یک تعامل متقابل و دو سویه با یکدیگر هستند ، سعی در احراز وضعیتی جاری که سازمان در آن مستقر است دارد ؛ و با در نظر داشتن این نکته میتوان گفت که مدیریت اجرایی با استفاده از الگوهای مدیریت استراتژیک که بر اهداف بلند مدت سازمان و محیط کلان آن متمرکز است و همچنین بر پایه ی راهکار های مدیریت بحران در پی کشف و تعدیل نقاط بحران خیز با عنایت به شناخت فرصتها و قدرت تشخیص تهدیدها و شناسایی قوای پنهانی درون سازمان ها است و زیر سایه مدیریت دانش به دنبال استفاده بهینه از سرمایه های تجربی و فکری سازمان و نگهداری و استفاده از آن برای آینده ی پیش رو است . میتوان گفت که تمامی فرایندهای سازمانی به طور مستمر و مبرم نیازمند عملی شدن سطوح مختلف مدیریت اجرایی در ساختار سازمان میباشند و تمامی ارکان سازمان اعم از منابع مالی ، سرمایه های انسانی و فرهنگ سازمانی بدون هیچ شایبه ای متاثر از این شیوه مدیریتی به اداره امور خود میپردازد .
در حوزه بازاریابی نیز میبایست توجه قابل ملاحظه ای نسبت به مسائل پیرامون آمیخته بازاریابی و کارکرد آن در دنیای مدرن امروز و نگهداشت آن در قلب و روح مدیریت اجرایی مبذول داشت . مسلماً مسائل مربوط به محصول(اعم از کالاها و خدمات) و چرخه تولید یک کالا به منظور برآورده ساختن یک نیاز در نهادهای اجتماعی و نظام های اقتصادی حاکم بر آن در یک جامعه نیازمند بینشی دقیق و فهمی عمیق نسبت به آن است . قیمت گذاری یک محصول به نوعی برابر با قیمت گذاری یک نیاز یا یک کمبود است . مسائل مربوط به تعدیل قیمتها با توجه به کشش های مختلف بازار هدف ، اعم از کشش قیمتی تقاضا ، کشش درآمدی تقاضا و انواع بسیار کشش ها و واکنش های جامعه ای که هر آن ممکن است درگیر و دار هنجار ها و ناهنجاری هایی در مسیر رشد و توسعه قرار گیرد بسیار پر اهمیت و قابل تامل اند .
شبکه توزیع و چرخه نگهداری از یک محصول و شیوه های برقراری ارتباط با مشتریان و مصرف کنندگان ، نحوه استمرار ارتباط با بازار ، مطالعات بازار و … هر کدام به تنهایی میتواند به عنوان مسئله ای تعیین کننده در حیطه های اجرایی مدیریت ، نقشی قابل ملاحظه داشته باشند و عدم تمرکز بر هر یک از بخش های مذکور ، ممکن است زمینه های پیدایش بحران در سازمان ها را فراهم
آورد و سیستم مدیریت را مختل سازد . بنابراین امکان استفاده بهینه از منابع محدود با در نظر گرفتن تمایلات نامحدود بشری و رازآلود بودن ارضای این نیازها مستلزم یک نظم منعطف و منسجم درون شبکه ای و یک بسترسازی عقلانی سازمانی است. در این میان استفاده ی ارزشی ، از دست یافتهای مدیریت دانش و تلفیق آن با سیاستهای اجرایی مدیریت کیفیت جامع و مهندسی مجدد و تمرکز آماری بر بخش های مالی سازمان ها با عنایت به افق هایی که مدیریت بحران در عمل میتواند آنرا اجرایی سازد میتواند بسیار سازنده و اثربخش تلقی گردد .
اقتصاد مدیریت به عنوان یک علم نوین با آزمودن بازار و قیاس آن با بنیه مالی سازمان ، میتواند راه گشای بسیاری از چالشهای بوجود آمده در درون سازمان ها باشد . و میزان آمادگی عناصر سازمان اعم از منابع انسانی ، سرمایه های موجود ، هزینه های ضمنی و هزینه های آشکار و بررسی فضای موجود در مقابل استراتژی های معین مدیریت ، برآورد سود اقتصادی و تعیین معیارهای سنجش سود اقتصادی در کنار آموزش پرسنل ، آشنا کردن سرمایه گذاران و مشتریان با استانداردهای به روز اقتصادی و از همه مهمتر آموزش بازار و هدایت آن به سمت رقابت سالم و اثرگذار به جهت پیشبرد اهداف کاری و در نهایت ایجاد حس اعتماد در مصرف کنندگان و جامعه میباشد .
نکته مهمی که میبایست به آن توجه وافر نشان داد این است که اکثر قریب به اتفاق سازمانها و شرکتهای داخل ایران دچار نوعی پارانویای مزمن سازمانی شده اند که منجر به بوجود آمدن یک شکاف عمیق فرهنگی درون سازمانی گشته و شکسته شدن مرزهای اتحاد و دور شدن از هم افزایی قسمتی را در پی داشته است . این بدان معناست که صرف داشتن دانش تئوریک مدیریت در سازمانها و شرکتها بدون استفاده عملی و کشف دانش و تجربه پنهان الگوهای رفتاری ، کرداری و پنداری آن نمیتواند راه گشای بحران های بوجود آمده در این حوزه باشد و متاسفانه دست سنگین صاحبان صنایع و سهامداران عمده در بخش کلان کشور نمیتواند از قدرت خود در جهت احیای پتانسیل های نهفته در سازمان استفاده کند . بدان معنا که اوج فاجعه به حدی است که حتی نمیتوان در حوزه های کوچک تر نیز به توافقات کوچک مقطعی و قابل تامل و تفکر نایل آمد .
به نظر میرسد استبداد تکنولوژی به صورت مدرنیته ای چشم و گوش بسته نمود پیدا کرده است و از آن جنین نازاده ای که در رحم مدرنیسم میپروراندند ، نوزاد نابالغ جسوری پا به منصه ی ظهور گذاشته که برای رشد آن ، تربیت جانکاهی مورد نیاز است . به هر رو چنین به نظر میرسد که افق مدیریت در کشور ایران رو به بهبودی است ، اگرچه این مسئله هرگز به معنای وجود بستری مناسب در این خصوص و در این حوزه و حداقل در زمان اکنون ، نخواهد بود .
اصول و ارزشهای حاکم بر سازمان بر چگونگی رفتار سازمان در قبال محیط درونی و محیط بیرونی آن تاثیر میگذارد و مجموع قوانین و مقررات جاری در درون یک سیستم به عوامل متعدد برون محیطی و درون محیطی برمیگردد که در نهایت به جهان بینی سازمان و نوع تعامل آن با محیط بیرونی و درونی اش اشاره میکند و در یک جمع بندی کلی در قوالب فرهنگ سازمانی ، رفتار سازمانی ، اکوسیستم سازمانی ، هویت سازمانی و … میتوان بدانها پرداخت . میتوان چنین استنباط کرد که الفبای حیاتی یک سیستم به عنوان مجموعه ای از قواعد و دستورالعمل ها که هدف خاصی را دنبال میکنند ، به نوع کنش ها و واکنش های آن با محیط بیرونی و میزان تاثیر پذیری سیستم از محیط درونی و درجه تاثیر گذاری بر زیر سیستم های داخلی ، وابستگی حیاتی دارد . در این بین میتوان به بنگاه های اقتصادی به عنوان سیستم هایی هدفمند اشاره کرد که در آنها رسیدن به نقطه سر به سر و حداکثر کردن سود ، ارتباط تنگاتنگی با نوع رفتار این بنگاه ها با مشتریان ، کارکنان ، سرمایه گذاران و سهامداران و شرکا خواهد داشت .
مدیریت امروز ، بر رویارویی مدیران با فضاهای روانی کسب و کار و قلمرو انسانی محیط کار تکیه داشته و بر استمرار عوامل توصیفی سازمانی به عنوان ابزارهایی در جهت شناساندن روحیات و خلقیات حاکم بر آن تاکید دارد . بر همین مبنا چشم انداز مدیریت اجرایی نیز بر پایه ی گستردگی تمایلات آن به سمت و سوی راههای ارتباط سازنده و ثمربخش و بنیادین ما بین عوامل تشکیل دهنده ی سطوح مختلف سازمان ، توسعه پایدار دانش در بین آنها و همچنین مبارزه با امکان بوجود آمدن تنش زایی ناعادلانه در لایه های مختلف سیستم و محیط کسب و کار ، استوار است .
شاکله ی سازمانها در دو دسته یا به تعبیر دیگر در ۲ جبهه مختلف اعم از سازمانهای یاد گیرنده و سازمانهای یاد دهنده در به اشتراک گذاری اطلاعات و تجربیات سازمان عرض اندام کرده اند ، میکنند و خواهند کرد ؛ و به جهت استفاده بهینه از منابع انسانی میبایست سیاستهای مدیریت منابع انسانی را سرلوحه امور خود قرار دهند . با توجه به اینکه سازوکارهای مدیریت منابع انسانی بر پایه ی حسن اجرای تعهدات مابین کارفرما و کارگر یا کارمند صورت میپذیرد ، لذا نوع تفکر سازمانها به عنوان یک سیستم نیز میبایست با در نظر گرفتن لزوم اجرای پیش درآمدها و بسترسازی مناسب همراه باشد ؛که یکی از این پیش درآمدها توجه به نیازهای کارگران یا کارمندان و پرسنل در یک محیط اداری و یا یک بنگاه اقتصادی است . همانطور که در تعاریف میبینیم میزان رضایت کارمندان یا کارگران در یک بنگاه دولتی یا بازرگانی نقش بسیار مهمی در میزان کیفیت خدمات و کارایی بلندمدت و کوتاه مدت یک سازمان به همراه دارد . تا جایی که برخی از صاحبنظران اذعان داشته اند اهمیت موضوع رضایت کارمندان در گرو موفقیت سازمانها و موفقیت سازمانها در گرو موضوع رضایتمندی پرسنل است .
این طور به نظر میرسد که بررسی این مسئله در فعل ، بسیار عمیق تر و گسترده تر از تعاریف این چنینی است . نباید فراموش کرد که سازمانها مجموعه ای از گروههای اجتماعی متشکل از انسانها هستند . انسانها از بعد از انقلاب صنعتی در انگلستان به حوزه های مختلف انسانی ، علی الخصوص از منظر علمی ، به آن توجه نشان داده اند . و به دنبال آن ، حیطه ی مدیریت ، به عنوان یکی از اصلی ترین مسائل و هنجارساز ترین دغدغه های زندگی انسان ، در حوزه های متفاوت زندگی بشر ، به عنوان یک علم پا به عرصه ی بسط و گسترش نهاد .
زندگی انسانها مرتباً دستخوش تغییر بوده و نیازمند تصمیم گیری است . عدم اطمینان محیطی یکی از مشخصه های شرایط تغییر میباشد . انسان در شرایط عدم اطمینان محیطی ناگزیر ، به اتخاذ تصمیمات مختلف تن در میدهد . تصمیم گیری در این شرایط نیازمند درکی درست نسبت به شرایط محیطی و فهم شدت نیاز های عدیده ی زیست محیطی است ، که دستیابی به آن نیز ریشه در فرهنگها و رسوم و راه ها و چاه های مختلف نوع بشر از بدو شکل گیری تمدن در قالب یک نظم اجتماعی تا به اکنون دارد .
اندیشمندان حوزه علوم انسانی بر این امر واقف بوده اند ، و همین مسئله باعث طی ترقی دوره های مختلف این حوزه در تغییرات بنیادین آن ، از سبک و سیاق کلاسیک ها به نئوکلاسیک ها و تغییر ساختاری و کاربردی آن به عهد هضم علوم رفتاری و روابط انسانی تا رسیدن آن به سبک سیستم های اقتضایی بر اساس تئوری های سیستمی بوده است .
یک سازمان یا یک بنگاه اقتصادی در مسیر توسعه دچار نیازمندی های گوناگونی خواهد بود ، این نیازمندیها گاهاً درون سازمانی و گاهاً برون سازمانی میباشند . هر دو سطح نیازمندی های سازمان ، نیازمند سبک صحیح عملی کردن امور ی است که عناصر بیرونی و عناصر درونی سازمان را درگیر خود میکند . از این منظر ، شایسته است نفرات عالی سازمان که به لحاظ سلسله مراتب سازمانی جزء اعضای تصمیم گیرنده و سیاست گذار سازمان محسوب میشوند ، نسبت به عکس العمل ها و کشش های گونه گون بازارهای هدف در محیط بیرون و برخورد صحیح با انواع نیازمندی ها و عکس العمل های سازمان در محیط داخلی آن ، نهایت مراعات و دقت نظر را اعمال نمایند . عموماً سازمانها در بخش بیرونی شان مراقب انبوه مسائل مرتبط با تولید ، تبلیغات ، مهارتهای مبتنی بر توزیع و گسترش فروش و اهم موارد مطالعات بازار (بازارشناسی ، بازاریابی ، بازارگردانی و …) هستند . البته گاهاً اصرار و توجه نامنطبق بر اصول فنی و کیفی و مهارتی و یا حرفه ای مدیریت باعث بوجود آمدن بحران ها و چالش هایی در واحدهای مرزی سازمان شده و تدریجاً منتهی به سایر سطوح خواهد شد . به همین دلیل حفظ و رعایت اصول و ارزشهای حاکم بر سازمان میبایست بر حفظ و رعایت موازین و ارزشهای عناصر تشکیل دهنده ی سازمان منطبق گردد در غیر اینصورت سازمان دیر یا زود نتیجه ی سوء اهمال این موضوع مهم را در فرایند های سازمانی خویش خواهد دید . مسلماً این انطباق به معنای لجام گسیختگی و خروج کارکنان و پروسه هایی که با آن درگیرند از کنترل مدیران اجرایی نخواهد بود ، بلکه همه ی موارد مطرح شده در سایه ایجاد مناسبات و محاسبات منطقی و کارا و ایجاد یک محیط امن در راستای بروز خدمات در همه ی سطوح سازمان امکان پذیر خواهد بود .
نکته ی قابل توجه و مهم دیگری که خالی از لطف نخواهد بود اگر آن را درون محتوای این مقاله جا داد این است که بنگاه ها ، سازمانها یا هر ارگان صنعتگر و تولیدگر ، از یک مجموعه از قوانین کلی برون محیطی تبعیت میکند که نوع جبهه ای که این قوانین در سطح کلان در آن قرار میگیرند ، ماهیت قوانین وضع شده و طریق اجرای آنها نیز در شکل گیری قوانین رایج درون سازمان ، نقشی پر اهمیت و بدون شک بی بدیل را بازی خواهد نمود . در نتیجه از ما است که بر ما است …
به تجربه در ایران ، در شرایط فعلی ، نه بنگاه های اقتصادی موجود ، نه قوانینی که بر نحوه عملکرد آنها نظارت میکنند و نه عناصر تشکیل دهنده ی این سازمانها اعم از کارکنان ، مدیران ، قوانین ، ارزشها ، تولیدات ، خدمات و … هیچ کدام در جهت پایداری توسعه نظام کسب و کار و رسیدن به یک صنعت پیش رونده ، قدمی به جلو نبرده و وحدت اهداف در سطوح کلان ، شعار زیبنده و در عین حال فریبنده ای شده است . و درست به همین دلیل ، نظام صنعتی و بازرگانی مان دچارسستی و کرختی شده و هیچ راهی به هیچ دهی (شاید همان دهکده جهانی) نمیبرد. به راستی و صمیمانه ، این استمرار در خطا مقرر است تا به کجا ادامه پیدا کند ؟ …
اصلاح قانون کار و اصلاح باورهای نیروی کار . این مهمترین گام در ایجاد یک فضای متناسب امروزی به نظر میرسد . در غیر اینصورت بزودی نشانه های پیدایش یک نظام سرمایه داری احمقانه و مخفی بر دو شانه ی اقتصاد و سیاست این کشور زخم خورده در طول تاریخ ، نمایان خواهد شد ، اگر و فقط اگر اهالی فن ، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند یا اینکه شانه های آنها را از زیر بار مسئولیت خالی کنند . و این مسئله تنها در بستر حوزه علوم انسانی و با استفاده از راهبردهای مدبرانه دانش مدیریت و اجرای آن در مسیر رشد وتعالی کشور قابل تعمیم و تبسیط خواهد بود .
متعاقباً به این نتیجه خواهیم رسید که تحول دنیای درونی یک سازمان با تمامی ارکان اش در گرو شناختن روحیات و خلقیات اجزای آن است . شناخت نیازمندی های سازمان ، یک روش نیست بلکه یک رسالت است . شناخت عمومی کنش ها و واکنش ها ، تشخیص درست در انتخاب عکس العملی تحول ساز . ایجاد فهمی مشترک از آنچه که رویاروی سازمان قرار دارد و نشاندن اهداف بلند مدت وتعیین هدفهای کوتاه مدت .
همه ی این مولفه ها نیازمند جریانی هستند که با تکنیک های تاکتیک سازی و قوانین و اعمال تجارب و ارزشمند سازی اهداف آشنا بوده و طریقه ی استفاده از منابع قابل استفاده را با حداقل هزینه میسر سازد . آموزش و آموزش و آموزش و در نهایت رسیدن به یک رستاخیز سازمانی . مدیریت اجرایی همان هدایتای است که می اندیشد . مدیریت اجرایی همان رهبری است که عاقلانه نگران است . اما مدیریت اجرایی یک علم است و یک علم میبایست آموزش داده شود ، گسترش پیدا کند و گاهاً ترمیم شود .
استراتژی های سازمان به راهکارهای مدیریت اجرایی نیازمند است . اندیشیدن ، مهمترین بخش مسئله است . و فرایند انتخاب ، یک مسیر ناهموار است که گزینش درست آن را تعدیل میکند . عینیت بخشیدن به موضوعات از مهمترین مسائل است . بدیهی است که رهبران سازمانها اعم از سازمانهای خصوصی و دولتی در غالب حالات به این موضوع توجه نشان میدهند اما عموماً یادآوری این قبیل از موضوعات در بلند مدت وظیفه خطیری است که بر عهده مدیران ارشد اجرایی میباشد . یقیناً مجموع عملکرد یک بنگاه یا یک سازمان به نوع نگاه مدیرت اجرایی آن سازمان و استراتژی تعیین شده توسط این شخص و مشاوران اجرایی او بر میگردد . مسئله مهمی که در ایران محترمانه یقه ی اینگونه سازمانها را گرفته این است که سیاست گذاری های کلان مملکت تحت لوای قانون اساسی ، به یک اجرای ناصحیح و گاهاً نامرتبط ختم میشود و اشکال کار نیز دقیقاً این است که مدیران اجرایی به مرحله پاسخگویی که میرسند به صورت جزیره ای عمل کرده و در عوض رسیدگی به مسائل و اعمال اصلاحات ، تنها به تمرکز بر رفع اتهام از سازمان خویش تحت کنترل خویش بسنده میکنند . این در حالی است که پویایی و نشاط مدبرانه ی سازمانی در ملت ها در گرو همبستگی و هم افزایی ملی-صنعتی حاصل خواهد شد .
مشخصاً در این حالت تنها اتفاق مهمی که روی خواهد داد این است که وحدت در عمل و همیت ساختاری و یگانگی در انتخاب جای خود را به تشتت در افکار و اعمال و ایجاد حس از خود بیگانگی و در نهایت بیگانگی و خنثی شدن نسبت به اکثر موضوعات و مسائل جاری در محیط کار و به فراخور آن در جامعه و تغییر مسیر ناگهانی سازمان به جایی بسیار دورتر از اهداف و آرمانهایی که تعیین کننده سرنوشت سازمان هستند خواهد داد .
برقراری روابط سالم کاری و اداری و سازمانی مستلزم وجود تفکر سالم و انسانی در محیط کار است . کلاسیک ها و نئوکلاسیکها در این خصوص امتحان خود را به خوبی پس داده اند . امروزه روابط انسانی و علوم رفتاری تمامیت اسلوب اجرایی فرایندهای سازمانی را به خود اختصاص داده اند . و علم ، به لحاظ ساختاری و ماهیت وجودی آن ، دچار وضعیتی مطلوب است که این روزها در نتیجه ی استنتاج تجارب گوناگون در طی سالیان سال در دنیای پیرامون خود ، شاهد آن هستیم . البته این مسئله هنوز آنچنان که باید در کشورهایی همچون ایران به مرز استقلال و پویایی در عمل در نیامده و اجرایی شدن آن بدون هیچ تردیدی نیازمند اصلاح طیف وسیعی از ساختار ها مثل تغییرات اساسی در مواد قانونی و قضایی ، مدیریت فنی منابع غنی اقتصادی و بیرون کشیدن آن از تحت لوای حکومت (که البته میبایست به جهت حفظ وحدت ملی با نظارت دولتی همراه و همسو باشد) ، ساختار شکنی اصلاح گرایانه در سطوح کلان ملی ، تطابق با اصول و ارزشهای فرهنگی و انسانی البته به دور از سنت زدگی ، به معنای جلوگیری از آفت هایی که سنت ها (مانند قوانین رایج و فرهنگهای ناملزوم و نامربوط) در مقابل توسعه پایدار و خلاق پدید می آورند .
و به جرأت میتوان گفت که مدیریت اجرایی ، در جایگاه خود ، یک فهم جامع در قلمرو داشته های انسانی و یک الگوی کارا در مسیر صیانت از آن است . و بشر امروز در هر برهه ای از زندگی بیولوژیکی و شاید هموگرافیکی خود به دست یافت ها و تجارب این فهم جامع نیازمند است و نیازمند خواهد بود . و علوم پایه نیز برای گسترش و پویایی و رسیدن به کشفیات نو ، و کم کردن ضریب خطا ها و اهمال خود در مسیر تحول ، نیازمند اعمال نظر حوزه های مختلف علوم انسانی هستند ، به جهت اینکه استفاده کنندگان نهایی علوم پایه ، در نهایت ، انسانها خواهند بود . و تاریخ تمدن ، بیانگر این مسئله است که نیاز انسانها به تفکر در زندگی و سبکهای متفاوت آن ، بیشتر از تمرکز بر خود وحشیانه ی زندگی جانب داری میکند .
مشخصاً حوزه مدیریت و به خصوص مدیریت اجرایی ، به مراتب وسیع تر و عمیق تر از مسائل مطرح شده ، قابل بحث و بررسی خواهد بود ، لیکن نگارش نویسنده مقاله ، که تماماً حاصل دریافتهای شخصی خود نگارنده (با عنایت به تجارب کاری در محیط های سازمانی ، حوزه تحصبلات تکمیلی و منابع معرفی شده از سوی بنیاد محترم آموزش مجازی ایرانیان (باما)) بوده از نقطه نظر خودش بسیار کوچک و جسورانه به نظر آمده و به همین دلیل از طریق نوشتار پایانی سعی در تمکین در قبال فضایل اهالی علم علی الخصوص صابنظران و اندیشمندان فهیم عرصه ی مدیریت در ایران عزیز را داشته و برای آنان بهترین ها را آرزو دارد .
نویسنده:ب.روحانی

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *