عضویت

مقاله آموزشی کارآفرینی اجتماعی

کارآفرینی اجتماعی جذب کننده استعدادها، پول و توجه می‌باشد اما محبوبیت فزاینده‌اش به تنهایی قطعیت کمی‌ را درباره آنچه که یک کارآفرین اجتماعی هست و کاری که انجام می‌دهد در پی دارد. در نتیجه همه انواع فعالیتهای که هم اکنون انجام می‌گیرند کارآفرینی اجتماعی نامیده می‌شوند. برخی می‌گویند که یک واژه فراگیر برای همه چیزهای خوب است اما نویسندگان معتقدند که تعریف آن دشوار است. حوزه نوظهور کارآفرینی اجتماعی به شدت در حال رشد نمودن است و توجهات زیادی را از بخشهای مختلف به خود جلب نموده است. این واژه به کرات از طریق رسانه‌ها مطرح شد، از بخش عمومی ‌منشا یافت، از پردیسهای دانشگاهی شروع گردید و حکایت از راهبردهای متعالی سازمانهای اجتماعی همچون «آشوکا» و «شواب» و «موسسه اسکول» دارد. دلایل محبوبیت و شهرت کارآفرینی اجتماعی فراوانند.
در اساسی‌ترین سطح، بعضی چیزها به طور ذاتی باعث جذابیت و علاقه‌مندی به کارآفرینان و داستانهایی درباره چگونگی و چرایی انجام کاری که آنها انجام می‌دهند، می‌شود. مردم جذب کارآفرینان اجتماعی می‌شوند مانند سال قبل از دریافت جایزه نوبل توسط محمد یونس، و این به خاطر نتایج مشابه زیادی بود که آنها در کسب و کارهای کارآفرینانی نظیر استیو جابز یافته بودند. این افراد با طرح ایده‌های عالی برای ایجاد محصولات و خدمات جدید که منشا تحول زندگی مردم بود، شده بودند. اما علاقه به کارآفرینی اجتماعی پدیده محبوبیت و شیفتگی مردم را برجسته می‌کند.
کارآفرینی اجتماعی علایمی‌ را برای تشویق تغییر اجتماعی ایجاد می‌نماید و آن نتیجه بالقوه پایدارش است که منافع اطلاعاتی برای جامعه در پی دارد. اگر چه منافع بالقوه عرضه شده به وسیله کارآفرینی اجتماعی در مورد برخی از فعالیتها شفاف است، تعریف واقعی چیزی که کارآفرینی اجتماعی انجام می‌دهد تا این فواید عظیم را معرفی کند کمتر شفاف و واضح است. در حقیقت باید گفت که امروزه تعریف کارآفرینی اجتماعی چیز غیر شفافی است. به عنوان یک نتیجه، کارآفرینی اجتماعی زمانی آغاز شد که باعث توجه وسیع به سوی همه روشهایی که به طور اجتماعی فعالیتهای شایسته سودمند هستند شود. از برخی لحاظ این فراگیری باید چیز خوبی باشد. اگر فراوانی منابع درون بخش اجتماعی وجود داشته باشد و اگر برخی علل که طور دیگری هستند به اندازه کافی نباشند بنابراین وجود یک تعریف نامناسب بعید به نظر نمی‌رسد.
کارآفرینی اجتماعی یک ساختار جذاب دقیق است زیرا آن از تعهد بالایی خبر می‌دهد. اگر آن پیمانی ناتمام باشد به خاطر برخی تلاشهای غیر کارآفرینانه موجود در تعریف است، بنابراین کارآفرینی اجتماعی به بدنامی ‌مبتلا خواهد گشت و شالوده کارآفرینی اجتماعی راستین گم خواهد گشت. به خاطر این خطر ما معتقدیم که نیاز به یک تعریف مناسب از کارآفرینی اجتماعی داریم، تعریفی که ما را قادر سازد تا اندازه و وسعتی را تعیین کنیم برای آن که به یک فعالیت باید توجه شود یا بر عکس. هدفمان این نیست که یک مقایسه منزجرکننده بین کمکهای ایجاد شده توسط سازمانهای خدمات اجتماعی سنتی و دستاوردهای کارآفرینی اجتماعی انجام دهیم اما قصد داریم به سادگی تمایزاتشان را روشن سازیم. اگر ما بتوانیم به یک تعریف محکم کامل برسیم، آنگاه آنهایی که از کارآفرینی اجتماعی حمایت می‌کنند می‌توانند منابعشان را روی ساختن تمرکز دهند و یک حوزه محسوس و قابل شناسایی را تقویت کنند.
2- شروع با کارآفرینی
هر تعریف درباره کارآفرینی اجتماعی بایستی با کلمه کارآفرینی آغاز شود. کلمه اجتماعی به سادگی کارآفرینی را اصلاح می‌نماید. اگر کارآفرینی یک معنی شفاف نداشته باشد، آنگاه بهبود و اصلاح آن با کلمه اجتماع چندان عملی نخواهد بود. واژه کارآفرینی یک مفهوم ترکیبی است از جنبه مثبت آن اشاره ضمنی به توانایی ذاتی و ویژه برای حس و اقدام در خصوص یک فرصت دارد و همچنین موجب ترکیب افکار برای ایجاد چیز جدید در دنیا می‌گردد و از جنبه منفی کارآفرینی یک واژه عملی و واقعی است زیرا فعالیتهای کارآفرینانه مستلزم عبور زمان برای تأثیر واقعی‌شان به طور آشکار است. ما هر کسی را که همه ویژگی‌های شخصی کارآفرینانه مثل درک فرصت را آشکار سازد حتی کسی که در کسب و کار مخاطره‌آمیز بسیار بد شکست بخورد را کارآفرین نمی‌نامیم بلکه ما او را کسب و کارشکست‌خورده می‌نامیم. حتی افرادی مانند «باب یانگ»، مشهور به «نرم‌افزار کلاه قرمز» یک سریال کارآفرین نامیده می‌شود آن هم تنها بعد از نخستین موفقیتش به این معنی که، تمامی ‌شکستهای پیشین او به کار یک کارآفرین سریال تفسیر می‌شود آن هم تنها بعد از رخداد اولین موفقیت او.
مساله تعاریف عملی آن است که آنها تمایل دارند تا ناقص شناخته شوند. یک کارآفرین می‌تواند با قطعیت درخواست کند تا باشد اما خارج از دست‌کم یک منطقه در محدوده‌ای که خودش اعلان نموده و سرمایه‌گذاران را برای آنجا متقاعد سازد. این سرمایه‌گذاران بایستی مصصم شوند تا تأثیر ریسکهای بررسی شده بر روی کسب و کارها را اعتبارسنجی کنند. حتی با این ملاحظات ما معتقدیم که کارآفرینی مناسب برای واژه کارآفرینی اجتماعی مستلزم کشمکش و درگیری در آنچه که واقعاً عمل کارآفرینی است می‌باشد. آیا این موضوع به معنی زیرکی و هوشیاری برای یافتن فرصت، انجام خلاقیت و قصد و اراده کارآفرینی است؟ اگرچه این موضوعات و ویژگی‌های رفتاری دیگر بخشی از داستان هستند و مطمئناً سرنخهای مهمی ‌را برای دیدگاههای سرمایه‌گذاران فراهم می‌سازند. همچون دانشجویان و پژوهشگران کارآفرینی ما کار خود را با اقتصاددان فرانسوی «جین باتیست سی» شروع کردیم. فردی که در اوایل قرن نوزدهم کارآفرین را فردی دانست که باعث تغییر منابع اقتصادی از سطوح کم بازده‌تر به سطوح با بهره‌وری بالاتر می‌شود. به موجب این تعریف واژه کارآفرین به کسی که متعهد می‌شود تا ارزشی را خلق کند ترجمه گردید. در یک قرن بعد اقتصاددان اتریشی «ژوزف شومپیتر»، این مفهوم را ارزش‌آفرینی نامید.
«شومپیتر»، کارآفرین را به عنوان نیروی محرکه اقتصاد معرفی نمود که در غیاب آنها اقتصاد حالت ایستا گرفته و بی‌حرکت می‌ماند. در جوهره کارآفرینانه «شومپیتر»، کارآفرین کسی است که فرصت تجاری را شناسایی نموده و به مواد، محصول، خدمت یا کسب و کار تبدیل نموده و یک بنگاه مخاطره‌پذیر را برای اجرای آن سازماندهی می‌نماید. به زعم او، کارآفرینی موفق مجموعه‌ای از واکنشهایی است که دیگر کارآفرینان را برای تکرار و ترویج نوآوری با تمرکز بر تخریب خلاق، یعنی حالتی که کسب و کارهای جدید و همه کسب و کارهای وابسته به طور موثری محصولات، خدمات و مدلهای منسوخ کسب و کار را بازتعریف می‌نمایند تشویق می‌کند. در تجزیه و تحلیل «شومپیتر» حول کارآفرینی در یک سیستم، به نقش تأثیر متضاد کارآفرینان که هم تخریبی و هم، زایشی است استناد می‌گردد. «شومپیتر»، کارآفرینان را به عنوان عامل تغییر درون نظام اقتصادی بزرگ می‌بیند.
بر عکس «پیتر دراکر»، آنان را این چنین ندانسته بلکه آنان را متعهد به کشف تغییرات می‌پندارد. به عقیده «دراکر»، کارآفرین همواره تغییر را جستجو می‌نماید، به آن پاسخ می‌دهد و آن را به عنوان یک فرصت کشف می‌نماید. این فرضیه به وسیله «ایزرائیل کرزنر»، فردی که زیرکی و هوشیاری را به عنوان توانایی اصلی در کارآفرینی معرفی کرد ثابت شده است. قطع نظر از اینکه آنها کارآفرین را به عنوان پیشروی نوآور معرفی کرده باشند یا بهره‌بردار فرصت، تئوری‌ها عموماً کارآفرینی را با فرصت همراه می‌دانند. کارآفرینان معتقدند که یک قدرت استثنایی برای دیدن و ربایش فرصتهای جدید، تعهد و انگیزه لازم برای تعقیب آنها و تصمیم خلل‌ناپذیر برای تحمل ریسکها دارند. ما معتقدیم که کارآفرینی ترکیبی از مفاهیم را برای جایی که یک فرصت وجود دارد شرح می‌دهد. همچون وجود یک مجموعه ویژگی‌های شخصی مورد نیاز برای شناخت و تعقیب این فرصتها و خلق پیامدهای اصولی. ما می‌خواهیم با شرح تعریف کارآفرینی نگاه نزدیک و همزمان به برخی از کارآفرینان نظیر: «استیو جابز» و «استیو وزیناک» از شرکت کامپیوتری «اپل»، «پیر امیدیار» و «جف اسکول» از «E – «bay «آن و مایک مور» از «اسنگلی» و «فرد اسمیت» از «فدکس» داشته باشیم.
3- سابقه و زمینه کارآفرینی

 

نقطه شروع در کارآفرینی چیزی است که ما آن را زمینه کارآفرینی می‌نامیم. برای «استیو جابز» و «استیو وزیناک» زمینه کارآفرینانه سیستم کامپیوتری بود که کاربران وابسته به کامپیوترهای من فرم از طریق یک نفر پشتیبان (IT) از آن به مانند یک مکان مقدس مراقبت می‌نمودند. در این مدل کاربران، کارهای کامپیوتری خود را پس از انتظار طولانی و با برنامه‌ریزی نرم‌افزار پشتیبان انجام می‌دادند و چنانچه هر کاربری می‌خواست یک برنامه نرم‌افزاری را برای انجام کاری در اختیار داشته باشد باید حداقل 6 ماه برای برنامه‌ریزی آن معطلی می‌کشید. از دیدگاه کاربران تجربه ناکارآمدی و ناراضی کننده وجود داشت اما مادام که سیستمهای متمرکز کامپیوتری وجود داشت تنها یک کار قابل انجام بود به این صورت که کاربر فقط با تاخیر و ناکارآمدی در جریان کارش مواجه می‌شد. متخصصین سیستم چنین وضعیت ساکنی را «حلقه بازخورد متعادل» نامیدند زیرا نیروی قوی‌ای برای شکستن چنین وضعیت ایستایی وجود نداشت و آن شبیه یه یک ترموستات در «ایرکنداکتور» است: هنگامی ‌که درجه حرارت بالا می‌رود ایرکنداکتور روشن و در زمان افت دما خاموش می‌شود. سیستم کامپیوتری متمرکز نیز با چنین وضعیتی، برای کاربران یک حالت ناخوشایندی داشت.
«پیر امیدیار» و «جف اسکول»، یک وضعیت ناخوشایند را در ناتوانی جغرافیایی بازار برای فروشندگان و خریداران شناسایی نمودند. فروشندگان اساساً بهترین خریداران را نمی‌شناختند و خریداران هم بهترین فروشندگان را نمی‌شناختند. در نتیجه بازار برای هیچ یک از آنها مطلوب نبود. فروشندگان، کالاهای دم دستی را می‌فروختند. برای آنها اصلاً تعداد و نوع خریدار، مساله نبود و در چنین وضعیتی این دو گروه حرفهای همدیگر را نمی‌توانستند بفهمند.
«آن و مایک موربه»، به مشکلات والدین در خصوص حمل نوزادان توجه نمودند. والدین آرزوی مراقبت از نوزادان خود را در عین انجام وظایفشان داشتند. آنها دو گزینه در پیش‌رو داشتند: هم باید روش زاد و ولد را می‌آموختند و هم کارهای روزانه‌شان را انجام می‌دادند یا باید صدای افتادن بچه‌شان را در حال پرسه زدن می‌شنیدند و یا این که آنها را نزد خود نگه می‌داشتند. هر کسی می‌داند که نوزادان از مراقبت در یک محل مخصوص، منتفع می‌گردند. زیرا تماس فیزیکی نزدیک با والدین دارند اما حتی با توجه‌ترین والدین نمی‌توانند هر دو کار را به طور هم‌زمان انجام دهند و دایم و مستمر از فرزندانشان مراقبت کنند. اما والدینی که به تنهایی از این کار عاجز می‌گشتند، یاد گرفتند تا فرزندشان را از یک حالت به حالت دیگر نگهدارند و تلاش کردند تا وظایفشان را در خلال پریودهای زمانی مختلف انجام دهند.
در مورد «فرد اسمیت»، او ارسال سریع مراسلات را برای فواصل دور طراحی کرد. قبل از تاسیس «فدکس»، این کار با سادگی و کندی انجام می‌یافت. خدمات اکسپرس بسته‌ها و امانات را بسته‌بندی می‌کرد و انتقال می‌داد و آنها را تا انتقال به شهر مقصد توسط یک نفر پیگیری می‌نمود تا سرانجام تحویل داده شوند. این یک سیستم پیچیده از نظر پشتیبانی بود و در عین حال اغلب برخی محمولات مفقود می‌گردید در حالی که هیچ کس پاسخگو نبود. کارکنان این سیستم این گونه بار آمده بودند که در یک حالت ایستا کار کنند ولو این که ناراضی و ناراحت باشند و هیچ کاربری نیز قادر به تغییر این وضعیت نبود.

4- ویژگی‌های کارآفرینانهنظر کارآفرین به این نابسامانی‌ها و وضعیتهای ایستا جلب می‌شود و همین موضوع فرصتی می‌باشد تا فرآیندها، محصولات، خدمات و راه‌حلهای جدید را ایجاد نماید. دلیلی که باعث می‌گردد تا کارآفرینان این وضعیتهای ناگوار را یک فرصت برای ایجاد چیزهای جدید و با ارزش ببینند و دیگران آنها را ناسازگار و غیر قابل تحمل ببینند، ریشه در مجموعه ویژگی‌های شخصی نظیر خلاقیت، اقدام مستقیم، سخت‌کوشی، پایمردی و بردباری و … دارد. این ویژگی‌ها بنیان و شالوده برای فرآیند نوآوری هستند.
کارآفرین از وضعیت نامطبوع و ناخوشایند الهام می‌گیرد. کارآفرینان بایستی برای انجام این ماموریت برانگیخته شوند. بعضی مواقع کارآفرینان فرصتی را برای تغییر چیزهایی که آنها به دست می‌آورند برای تخریب وضع موجود پیدا می‌کنند. در مورد شرکت (E-bay) کاربر ناامید دوست «امیدیار» بود. کارآفرینان به طور خلاقانه فکر می‌کنند و راه‌حلهای جدید را توسعه می‌دهند. یک کارآفرین تلاش نمی‌کند تا سیستمهای جاری را با حداقل ابزارها مطلوب سازد اما به جای آن راه جدید حل مساله را می‌یابد. «امیدیار» و «اسکول»، بهترین راه ارتقای فروش را توسعه ندادند؛ «جابز» و «وزیناک»، الگوریتم سرعت نرم‌افزار مربوط به مشتری را توسعه ندادند و فرد اسمیت روشی را برای ساختن کار غیر دستی ایجاد ننمود. هر یک از یافته‌های فوق نشان دهنده ایجاد یک راه‌حل جدید برای برون‌رفت از مشکلات موجود می‌باشد. فردی به وسیله فرصت الهام گرفت و یک راه خلاقانه را ایجاد کرد.
کارآفرین عمل مستقیم انجام می‌دهد، قبل از آن که منتظر فرد دیگری برای مداخله گردد یا سعی کند تا فرد دیگری را برای پیدا کردن راه‌حل متقاعدسازد. کارآفرین مستقیماً دست به کار ایجاد محصول یاخدمت جدید می‌گردد. «جابز» و «وزیناک»، کاربران را به برخواستن و انقراض دپارتمان (IT) تشویق ننمودند بلکه آنها کامپیوتر شخصی‌ای اختراع کردند که دسترسی آزادانه به مین فرم را به کاربران اجازه می‌داد. «مور»، همچنین کتابی را در خصوص این که مادران چگونه در زمان کمتر، کار بیشتری را انجام دهند چاپ ننمود بلکه «اواسنگلی» را ایجاد نمود که به راحتی جلو و عقب رفته و به والدین در حمل نوزادان در حالی که حتی دو دست آنها آزاد است کمک می‌نماید. البته کارآفرینان لازم دارند تا بر دیگران نفوذ داشته باشند: اول همه سرمایه‌گذاران حتی اگر از دوستان و خانواده آنها باشند، بعد هم‌تیمی‌ها و کارکنان تا با آنها کار کنند و سرانجام مشتریان تا ایده‌ها و نوآوری‌های آنان را خریداری نمایند.
کارآفرینان از طریق فرآیند نوآوری، رشادت تحمل ریسک و نارسایی‌های بزرگ را نشان می‌دهند. این کار اغلب لازمه این است که آنها ریسکهای بزرگ را تحمل کنند و کاری را انجام بدهند که دیگران قادر به انجام آن نمی‌باشند. برای مثال، «فرد اسمیت» بایستی خودش و دنیا را متقاعد به این سازد که یک هواپیما و مرکز سورتینگ در «ممفیس» ایجاد نماید تا محموله را روز بعد در مقصد تحویل دهد. او این کار را در زمانی که همه رقبا با کامیون این کار را انجام می‌دادند، انجام داد. سرانجام کارآفرینان، پایمردی و بردباری به کار می‌گیرند تا راه‌حلهای خلاقانه را ایجاد نمایند. کارآفرین نیاز دارد تا بتواند راه‌حلهای خلاقانه را پیرامون موانع و چالشهایی که سر برآورده‌اند، ایجاد نماید.
5- پیامد، دستاوردها و نتیجه کارآفرینانههنگامی ‌که یک کارآفرین خصوصیات بالقوه‌اش را در تحمل یک وضعیت ایستا به کار می‌گیرد، چه چیزی رخ می‌دهد؟ او یک حالت تعادل جدید را خلق می‌کند آن گونه که به طور معناداری سطح بالاتری از رضایت را برای ذی‌نفعان آن مجموعه ایجاد می‌کند. با دقت و امعان نظر به دیدگاه «باتیست سی»، کارآفرین شرایط بی کیفیت‌تر را به شرایط با کیفیت بالاتر تغییر می‌دهد. وضعیت جدید پایا و با دوام است زیرا از ابتدا دوباره متولدشده سپس ثابت می‌ماند. بقا و موفقیت آن به ورای مرزهای کارآفرین و کسب و کارهای کارآفرینانه خواهد رسید. از طرفی همه بازار، سطوح تقلیدی و خلق اکوسیستم اطراف و درون یک وضعیت جدید را شامل می‌شود.
هنگامی‌ که «جابز» و «وزیناک»، کامپیوتر شخصی را خلق کردند آنها وابستگی کاربران را به مین فرم ضعیف ننمودند، آنها آن را شکستند، کنترل را از اتاق شیشه‌ای به دسک‌تاپ تغییر دادند. تعدادی از کاربران تعادل جدید را حتی قبل از چشمانشان دیدند، آنها نه تنها از «اپل» استقبال نمودند بلکه تعدادی از رقبایی را که به درون خیز برداشته بودند را ترساندند. موسسین، یک اکوسیستم را با استفاده از تعدادی سخت‌افزار ایجاد نمودند و عرضه‌کنندگان کانالهای توزیع و خرده‌فروشان ارزش افزوده و … ایجاد نمودند. به خاطر این اکوسیستم جدید، «اپل» بایستی از بازار بی ثبات سالهای قبل بیرون برود. تعادل و وضعیت جدید، به عبارت دیگر به ایجاد یک کسب و کار تنها وابسته نیست. در مورد «امیدیار» و «اسکول»، ایجاد (ebay) یک روش خوب را برای خریداران و فروشندگان فراهم نمود تا یک تعادل جدید را ایجاد نمایند. «فرد اسمیت»، دنیای جدید تحویل بسته‌های پستی را به وجود آورد.
6- تغییر به سوی کارآفرینی اجتماعیاگر اینها اجزای کلیدی کارآفرینی هستند چه چیزی کارآفرینی اجتماعی را قابل تشخیص می‌سازد؟ ابتدا ما اعتقاد داریم که روش مفیدتر برای تعریف کارآفرینی اجتماعی ایجاد همخوانی آن با کارآفرینی است. برای درک تفاوتهای دو مجموعه کارآفرینان از هم، مهم است تا این تفکر که تفاوت می‌تواند برای انگیزش قابل استناد باشد را رفع کنیم. کارآفرینان معمولی با پول و کارآفرینان اجتماعی با نوعدوستی برانگیخته می‌شوند. حقیقتی وجود دارد که کارآفرینان به ندرت با مسایل مادی برانگیخته می‌شوند. هم کارآفرینان تجاری و هم کارآفرینان اجتماعی به طور قوی برای فرصتی برانگیخته می‌شوند که آنها، آن را شناسایی کرده‌اند، سرسختانه آن را تعقیب می‌کنند و به دست می‌آورند. پاداش روحی و روانی قابل ملاحظه‌ای را از این موضوع که از فرآیند واقعی‌سازی ایده‌هایشان نشات می‌گیرد به دست می‌آورند. قطع نظر از آنچه آنها درون بازار یا مکان غیر انتفاعی انجام می‌دهند، اغلب کارآفرینان نمی‌توانند هزینه‌های خود را بابت وقت، تحمل ریسک، تلاش انجام داده و سرمایه و پول به کار برده جبران نمایند.
ما بر این باور هستیم که تمایز بین کارآفرینی و کارآفرینی اجتماعی در ارزش خودش است. برای کارآفرین، موضوع پیش‌بینی و انتظار ارزش و سازماندهی بازارهای خدماتی که بتواند از عهده محصولات و خدمات جدید او بر آید و همچنین طراحی برای ایجاد منفعت جدید دارای اهمیت است. از همان آغاز این انتظار وجود دارد که کارآفرین و سرمایه‌گذار او باید به برخی از منافع مالی شخصی توجه نمایند. سود، شرط لازم و ضروری برای پایداری هر کسب و کاری می‌باشد و ابزاری برای رسیدن به هدفهای مطلوب است. کارآفرین اجتماعی هیچ منفعت مالی را برای سرمایه‌گذاران و خودش پیش‌بینی نمی‌کند در عوض او کمک می‌کند تا برای بخشهای معینی از اجتماع یا جامعه بزرگی فوایدی ایجاد شود. بر عکس ارزشهای پیشنهادی کارآفرینانه، بازاری را که می‌تواند برای نوآوری در آن پول خرج کند فرض می‌کند. ارزشهای مورد درخواست کارآفرینان اجتماعی برای هدف کمک به جمعیت غیر مفید و فراموش شده‌ای است که با مبالغ کمتر پول برای سامان‌دهی آنان منطقه‌ای را می‌توان تغییر داد. کسب و کارهای ایجاد شده توسط کارآفرینان اجتماعی می‌توانند درآمدزا باشند و به عنوان نهادهای غیر انتفاعی یا سودآور سازماندهی شوند. آن چیزی که باعث تمایز کارآفرینی اجتماعی می‌شود تقدم و اولویت داشتن سود و منفعت اجتماعی است آنچنان که «گرس دس»، استاد دانشگاه دوک اعلام نموده است ما کارآفرینی اجتماعی را موضوعی با سه عنصر زیر تعریف می‌کنیم:

 

شناسایی وضعیت ثابت اما به طور مداوم نابرابری که سبب محرومیت، حاشیه‌نشینی و یا رنج و عذاب بخشی از انسانیت که ابزارهای مالی و سیاسی ضعیفی برای رسیدن به مزایای شخصی دارند.
شناسایی فرصتی در شرایط نابرابر، توسعه یک ارزش اجتماعی مورد انتظار، تحمل ابهام، خلاقیت، عمل مستقیم، تشویق و شهامت به منظور مواجهه و استیلا بر وضعیت ثابت.
ایجاد یک وضعیت و تعادل ثابت جدید که محرومیت گروههای هدف، موانع بالقوه را برطرف ساخته یا کم کند و از طریق تقلید و ایجاد یک اکوسیستم اطراف وضعیت جدید، آینده بهتری را برای گروههای هدف و حتی جامعه تضمین نماید.

«محمد یونس»، موسس گرامین بانک و پدر اعتبارات خرد، یک مثال کلاسیک برای کارآفرینی اجتماعی می‌باشد. در یک حالت ثابت و تأسف برانگیز، او فقرای بنگلادشی را که محدودیت و مشکل مالی برای تامین کمترین منابع داشتند را شناسایی نمود. ناتوانی برای وام از طریق سیستم بانکی باعث شد تا آنها با تحمل بهره گزاف از نزول‌خواران پول قرض کنند. «یونس»، در مواجهه با این سیستم اثبات کرد که یک فرد فقیر می‌تواند اعتبار خوبی با مبلغ 27 دلار از جیب خودش برای 42 زن از روستای جوبرا تامین کند. زن تمامی ‌وام را بر می‌گرداند. «یونس» دریافت که حتی با سرمایه‌های اندک، زنان می‌توانند برای خودشان درآمد کسب نمایند. با یک چرخ خیاطی بایستی خیاطی نمایند تا درآمد کافی برای بازپرداخت وام را به دست آوردند، غذا بخرند، هزینه آموزش فرزندانشان را بپردازند و خودشان را از فلاکت برهانند. «گرامین بانک»، خودش را با بهره‌ای که از وامها به دست می‌آورد پایدار ساخت و آنگاه همین سرمایه را برای کمک به زنان دیگر وام می‌داد. «یونس»، به کمک روحیه الهام‌پذیری، خلاقیت، اقدام مستقیم، شهامت، بردباری و پشتکار خود در کسب و کار خودش امکان‌پذیری را ثابت نمود و بیش از دو دهه تلاش نمود تا یک شبکه جهانی برای سازمانهای دیگر و کشورها و فرهنگهای دیگر برای تاسیس چنین موسسه گسترده‌ای برای اعتبارات کوچک فراهم نماید.
شناسایی خوب بازیگر، کارگردان و تولیدکننده‌ای به نام «روبرت ردفورد»، شناسایی مورد دیگری از کارآفرینی اجتماعی تلقی می‌شود. «ردفورد»، در اوایل دهه 80 بر آن شد تا فضای صنعت فیلم‌سازی را احیا کند. «ردفورد»، خود از مصایب‌دیدگان مجموعه قدرتمند در این صنعت به حساب می‌آمد. او یک وضعیت حزن‌آلود اما ثابت را در هالیوود شناسایی کرد. با مدل کسب و کارش به طور فزاینده‌ای جذابیتهای مالی، درخشش محصولاتش و حوزه و قلمرو کاری‌اش را تحریک کرد تا بیشتر و بیشتر بر روی نظارت بر روشهای فیلم‌سازی برای کسب درآمد بهتر، تولید و پخش درست‌تر تمرکز نمایند. در همین زمان او توجه کرد که تکنولوژی جدید هم به میدان آمده است که باعث شده وسایل مورد نیاز برای کار بیشتر تحت نظارت وی قرار گیرند. دیدن فرصت، شانس مهمی‌ برای او بود. ابتدا او موسسه رقص نور را ایجاد کرد تا از طریق تصویرسازی پول به دست آورد و به فیلم‌سازان جوان برای توسعه ایده‌شان کمک نماید و در آخر او جشنواره فیلم رقص نور را برای نشان دادن استقلال کار فیلم‌سازان برپا کرد. از همان اول ارزشهای «ردفورد»، بر روی استقلال فیلم‌سازان تمرکز یافت. «ردفورد»، موسسه رقص نور را به عنوان یک شرکت غیر انتفاعی برای شبکه‌ای از بازیگران، نویسندگان و سایر افراد درگیر در این صنعت ایجاد نمود. 25 سال بعد، رقص نور طلیعه‌دار جنبش فیلم مستقل گردید.
«ویکتوریا هال»، مثال دیگری از کارآفرین اجتماعی است. «هال» یک دانشمند داروشناس است که به طور فزاینده‌ای به وسیله عوامل بازار صنعت خود شکست خورد. اگر چه شرکتهای دارویی بزرگ داروهایی را برای مداوای بیماری‌ها تولید می‌نمودند اما داروهای توسعه‌نیافته‌ای هم به بازار می‌آمدند. مردم برای تهیه نیازهای دارویی‌شان کم توان بودند. لزوم ایجاد منافع پولی برای شرکا، باعث تمرکز صنعت دارویی بر خلق بازارهای دارویی برای بیماران شد. «هال»، مصصم به چالش و رویارویی با این وضعیت گردید که غیر عادلانه و غیر قابل تحمل بود. او اولین موسسه غیرانتفاعی دارویی دنیا را تاسیس نمود که ماموریت آن تضمین داروهای ضدبیماری‌های عفونی برای مردم کشورهای در حال توسعه می‌باشد. او به طور موفقیت‌آمیزی اولین دارویش یعنی «پارومومایسین» را که (برای درمان بیماری لیشمانیوز که بیش از 200000 تن را در سال می‌کشت) برای هندی‌ها توسعه داد، آزمایش کرد و تامین نمود. خانم «هال»، با این عمل خود مصداق بارز کارآفرین اجتماعی می‌باشد. او ابتدا به ساکن، یک وضعیت نابرابر را در صنعت دارویی تشخیص داد بعد از آن فرصتی را برای مداخله، خلاقیت، اقدام مستقیم و آغاز یک بنگاه جدید برای رفع معایب موجود شناسایی نمود و در وحله بعدی او عزم و شهامت خود را بر ایجاد این کار نشان داد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *