0
021284284

مربیگری خودشناسی

                                                                                                 مربیگری خودشناسی
در دنیا دو نوع علوم بوجود آمده است یکی بر مبنای عقل گرایی، و تفکر استوار است و دیگری بر اساس علوم درونی انسان می باشد.
در اولی به آزمایش و علوم تجربی پرداخته می شود که در نهایت به پیدایش صنعت و فن آوری منجر گردیده است. این علوم در یونان باستان و بیشتر بخشی از اروپای امروزی بوجود اومد و بتدریج کل آن را فرا گرفت که حاصل آن دنیای صنعتی امروز است. این علم را میتوان علم بیرونی نامید یعنی علمی که به بیرون از انسان مربوط است.
در علم دوم علم درونی انسان که متعلق به مشرق زمین است. شرق در شناخت انسان تجربه ای چندین هزار ساله دارد. این علوم ملموس نبوده و روش اندازه گیری دیگری بجز شهود و احساس درونی ندارد بدین جهت به انواع خرافات نیز آمیخته شده است. تا حدی که روش تشخیص صحیح و غیر صحیح برای بیشتر مردم مشکل و غیر ممکن است.
اکنون ما شاهد گنجینه هایی ارشمند از این علوم هستیم که می تواند در زندگی ما هدف و جهت بدهد. راه و رسم زندگی سالم و سعادت و را بیاموزد.
جا دارد به این نکته اشاره کنیم که انسان برای خوشبختی خودش باید از هر دو نوع علوم بنحو مطلوب و صحیحی بهرمند شود. امروزه بهره گیری از هر دو علوم در کنار همدیگر برای سعادت بشر بسیار ضروری بنظر می رسد. انسان یک کالبد فیزیکی یا یک موجود مکانیکی نیست که علوم غرب بتونه تمام نیازهاش رو براورده کنه انسان به علاوه بر نیازهای جسمی نیاز های روحی هم داراست.
در اینجه میتوانیم به بخشی از کتاب خودشناسی برای خودسازی نوشته آیت الله مصباح یزدی اشاره کنیم در مورد خودشناسی و علم درونی انسان : براى موجودى که فطرتاً داراى حب ذات است، کاملا طبیعى است که به خود پردازد و در صدد شناختن کمالات خویش و راه رسیدن به آنها برآید.
پس درک ضرورت خودشناسى، نیازى به دلیلهاى پیچده عقلى یا تعبدى ندارد. از این رو، غفلت از این حقیقت و سرگرم شدن به چیزهایى که به هیچوجه در کمال و سعادت آدمى مؤثر نیست، امرى است غیر طبیعى و انحراف آمیز و این امر است که باید علتش را جستجو کرد و راه سلامت و نجات از آن را شناخت.
اصرارى که ادیان آسمانى و پیشوایان دینى و علماى اخلاق، برخودشناسى و به خودپردازى دارند، همگى ارشادى است به همین حقیقت فطرى و عقلى. قرآن شریف، فراموش کردن نفس را لازمه فراموش کردن خدا و به منزله عقوبت این گناه معرفى می فرماید:
». وَ لا تَک ون وا کَالَّذِینَ نَس وا اللّهَ فَاَنْسا همْ اَنْ فسَه مْ «
مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند خدا هم خودشان را از یادشان برد.
و در جاى دیگر می فرماید:
». عَلَیْک مْ اَنْف سَک مْ لا یَض رُّک مْ مَنْ ضَلَّ اِذا اهْتَدَیْت مْ « ۱
به خویشتن پردازید، کسى که گمراه شد، به شما زیان نزند اگر هدایت یافتید.
خودشناسی نیاز به کمال دارد و کمال را میتوان اینطوری تعریف کرد
مفهوم کمال گرچه روشن و بى نیاز از تعریف است، ولى براى این که در پارهاى موارد، اشتباهى رخ ندهد، ناچاریم توضیحى در این باره بدهیم:
بدون تردید، کمال، صفتى وجودى است که موجود به آن متصف می شود، ولى هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف می سنجیم، می بینیم
نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر، نه تنها کمال نیست، بلکه احیاناً موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ آن می باشد. نیز برخى دیگر، اساساً استعداد واجد شدن پارهاى از کمالات را ندارند؛ مثلا شیرین شدن براى بعضى از میوه ها، مانند گلابى و خربزه کمال است و برعکس، کمال برخى دیگر از میوه ها در ترش بودن یا داشتن مزههاى دیگر است، و یا دانش براى انسان کمال است، ولى سنگ و چوب استعداد واجد شدن آن را ندارند.
سلسله کمالات :
وقتى یک درخت را با یک پاره سنگ یا یک توده خاک مقایسه کنیم، مى بینیم که درخت، بالفعل واجد نیروهاى خاصى است که در سنگ و خاک یافت نمى شود، و على رغم مشابهتى که میان اتمها و ملکولهاى آنها وجود دارد، آثارى از درخت ظاهر مىشود که از سنگ و خاک پدید نمى آید.
این حقیقت را به این صورت بیان مى کنیم که در درخت، کمال بالفعلى وجود دارد که همان صورت نباتى و مبدأ ظهور افعال و آثار مخصوص به نباتات است.
هم چنین نباتات بالقوه داراى کمالاتى هستند که جمادات استعداد رسیدن به آنها را ندارند؛ چنان که نهال یک درخت میوه دار، استعداد دارد که خروارها میوه شیرین به بار آورد؛ ولى چنین استعدادى در سنگ و چوب وجود ندارد.
بدیهى است نبات با دارابودن فعلیت و قوه مزبور، نه تنها صفات جسمانى و نیروهاى طبیعى را از دست نمىدهد، بلکه با استفاده از آنها کارهاى خود را انجام مى دهد و مسیر تکاملش را مى پیماید. پس مى توان نتیجه گرفت که یک موجود نباتى، براى رسیدن به کمالات خود، نیروهاى طبیعى را استخدام مى کند و البته به آنها نیازمند است؛ ولى در حدى که بتواند براى تکامل نیاز خود از آنها بهره بردارى کند.
هم چنین یک حیوان، واجد نیروهاى نباتى است به اضافه حس و حرکت ارادى که لازمه صورت حیوانىِ آن است و به همان ترتیب، نیروهاى نباتى را براى رسیدن به کمالات حیوانى استخدام مى کند، و در حدى که براى تکامل حیوانى اش مفید باشد، به آنها نیازمند است. هم چنین انسان، واجد نیروهاى طبیعى و نباتى و حیوانى است به اضافه نیروهایى که از انسانیت سرچشمه مى گیرد و همه نیروهاى مادون را به سود تکامل انسانىِ خود استخدام مى کند و از این رو، به همه آنها در حدى که براى رسیدن به کمالات انسانى اش مؤثر باشد، نیازمند است؛ ولى همانگونه که شاخ و برگ زیاد، براى درخت سیب، مطلقاً مفید نیست، نمى توان بهره بردارىِ بى قید و شرط از نیروهاى نباتى و حیوانى را براى انسان مفید دانست.
از بحث بالا میتوان چند تا نتیجه گرفت :
موجودات مادى را به حسب کمالات وجودى مى توان درجه بندى کرد.
هر موجود مادى که داراى درجه عالى ترى از وجود باشد، واجد قواى نازل تر نیز هست.
بهره بردارى از نیروهاى نازل تر باید در حدى باشد که براى رسیدن به کمالات عالى تر مفید باشد وگرنه موجب رکود و توقف سیر تکامل واحیاناً موجب تنزل و سقوط مى گردد.
با توجه به بحث سابق، نتیجه گرفته مىشود که کمال حقیقىِ هرموجودى عبارت است از آن چه آخرین فعلیتش اقتضاى رسیدن به آن را دارد.
لازم است براى تعیین میزان بهره بردارى از نیروهاى مادون، کمال حقیقى و اصیل را در نظر گرفت. به عبارت دیگر، اوصاف وجودىِ نازل تر را در صورتى مى توان حتى به عنوان کمال آلى و مقدّمى براى یک چیز شناخت که مقدمه رسیدن به کمال عالى و حقیقى باشند و از این جا بار دیگر، لزوم شناختن کمال حقیقىِ انسان تأکید مى گردد.
حرکت استکمالى :
تکامل و حرکت استکمالىِ یک موجود عبارت است از تغییرات تدریجى اى که براى آن حاصل مى شود و بر اثر آنها استعدادى که براى رسیدن به یک صفت وجودى )کمال( دارد، به فعلیت مىرسد. این تغییرات به وسیله نیروهایى که در سرشت موجود کمال پذیر، به ودیعت نهاده شده و با استفاده از شرایط و امکانات خارجى، انجام مى پذیرد.
حرکت علمى و غیر علمى :
در مثال دانه گیاهى، تغییراتى که موجب مىشود یک دانه به چندین دانه مشابه تبدیل شود، مرهون ادراک و تشخیص علمى نیست. هم چنین است تغییراتى که در یک تخم مرغ روى مىدهد تا آن جا که منتهى به پیدایش جوجه گردد، با این فرق که حرکت استکمالىِ جوجه تا رسیدن به یک مرغ کامل، در گرو ادراکاتى است
که اگر جوجه فاقد آنها باشد، نمىتواند به کمال لایق خودش برسد. فرضاً اگر جوجه، احساس گرسنگى و تشنگى و سرما و گرما نمىکرد و یا دانه و آب را از سنگ و چوپ تشخیص نمى داد و یا آب سرد و آتش براى او یکسان مى بود، نه تنها رشد و نموى برایش حاصل نمى شد، بلکه ابداً قادر به ادامه زندگى نبود. از این جا نتیجه مى گیریم که حرکات استکمالى را به دو نوع کلى، ادراکى و طبیعى، یا علمى و غیر علمى، مىتوان تقسیم کرد.
ادراک غریزى و غیر غریزى :
ادراکى که شرط پارهاى از حرکات استکمالى است، گاهى به طور طبیعى و فطرى وجود دارد، گو این که خود موجود، از آن کاملا آگاه نیست؛ مانند ادراکات غریزىِ حیوانات، و گاهى تدریجاً و با آموختن حاصل مى شود وطبعاً مورد آگاهى کامل است؛ مانند علوم اکتسابىِ انسان.
حرکت اختیارى و غیر اختیارى :
حرکت تکاملى گاهى به محض اجتماع شرایط لازم براى موجودى که واجد نیروى کافى براى تکامل ویژهاى است، خود به خود و بدون اراده حاصل مى شود، و گاهى متوقف بر اِعمال اراده و اختیار است؛ چنان که ما آشکارا در مورد فعالیتهاى اختیارى خودمان در مى یابیم و به طور وضوح میان آنها با افعال طبیعى و غیر ارادى فرق مى گذاریم.
شناختن کمال پیش از یافتن آن :
بدیهى است شناختن کمال حقیقىِ انسان، به معناى درک وجدانى و علم شهودى، تنها براى کسانى میسر است که خودشان به آن نایل شده باشند. ولى چون رسیدن به کمالات اختیارى، متوقف بر علم و آگاهى است، لازم است این گونه کمالات قبلا به گونهاى شناخته شوند تا مورد علاقه و اراده قرار گیرند و با انتخاب و اختیار به دست آیند. و اگر راه شناختن آنها منحصر به یافتن بود، هرگز تحصیل آنها امکان نداشت. پس شناختى که قبلا لازم است، از قبیل معرفت شهودى نیست، بلکه همان شناخت ذهنى و به اصطلاح، علم حصولى است که از راه برهان و استنتاج از مقدمات عقلى و یا استنباط از اصول مسلّم نقلى به دست مى آید . و اساساً این بحث براى پژوهشگرانى است که در صدد شناختن کمال و یافتن راهى براى رسیدن به آن هستند، و کسى که به کمال حقیقى نایل شده باشد، دیگر نیازى به این گونه بحث ها ندارد.
ممکن است کسى چنین بیندیشد که همانگونه که کمال یک درخت یا یک حیوان را مى توان از راه تجربه و آزمایش شناخت، نیز ممکن است در مورد انسان به کمک تجارب و آزمایشهاى علمى، این مسأله را حل کرد.
یعنى مى توان افراد بسیارى را در زمانها و مکانهاى مختلف، بررسى کرد و دید که به چه کمالاتى نایل مى شوند و آخرین حد آنها چیست؟ و به همین وسیله مى توان شرایط تکامل و راه وصول به کمال نهایى را نیز باز شناخت.
 


 
دوره آموزشی مربیگری خودشناسی

جهت ثبت نام در دوره آموزشی مربیگری خودشناسی  بر روی تصویر فوق کلیک نمایید

دوره غیر حضوری است و محتوای الکترونیکی در قالب CD یا DVD به آدرستان ارسال می گردد

پس از پایان گواهی و مدرک معتبر دوره آموزشی مربیگری خودشناسی با قابلیت ترجمه رسمی دریافت می نمایید

مشاوره رایگان: ۰۲۱۲۸۴۲۸۴ و ۰۹۱۳۰۰۰۱۶۸۸ و ۰۹۳۳۰۰۲۲۲۸۴ و ۰۹۳۳۰۰۳۳۲۸۴ و ۰۹۳۳۰۰۸۸۲۸۴ و ۰۹۳۳۰۰۹۹۲۸۴



 
آراى فلاسفه درباره کمال انسان :
با توجه به اختلافهایى که فیلسوفان و اندیشمندان، در جهان بینى دارند، طبیعى است که درباره انسان نیز نظرهاى مختلفى ابراز کنند؛ ولى بررسى همه فایده مهمى در بر ندارد.
چند تا از نظریه ها به شرح زیر می باشد.
۱٫ کمال انسان در برخوردارى هر چه بیش تر از لذایذ مادى است و براى رسیدن به آن باید با ابزار علم و تکنیک از منابع و ثروتهاى طبیعى استفاده کرد تا زندگىِ مرفه تر و لذت بخش ترى فراهم آید. این نظریه مبتنى بر اصالت ماده و اصالت لذت و اصالت فرد است.
۲٫ کمال انسان در برخوردارىِ دسته جمعى از مواهب طبیعى است، و براى رسیدن به آن باید در راه رفاه همه طبقات اجتماع کوشید. تفاوت این نظر با نظر سابق این است که نظر دوم مبتنى بر اصالت اجتماع مى باشد.
۳٫ کمال انسان در ترقیات معنوى و روحانى است که از راه ریاضتها و مبارزه با لذایذ مادى حاصل مى شود. این نظریه درست در نقطه مقابل نظرهاى قبلى قرار گرفته است.
۴٫ کمال انسان در ترقىِ عقلانى است که از راه علم و فلسفه حاصل مى شود.
۵٫ کمال انسان در رشد عقلانى و اخلاقى است که از راه تحصیل علوم و کسب ملکات فاضله به دست مى آید.
انسان داراى غرایز و احساسات و عواطف و امیال و انگیزهها و کیفیات نفسانى و فعالیتها و انفعالات روانى زیادى است که کم و بیش مورد بحث فلاسفه و روان شناسان و روانکاوان واقع شده و نظرات گوناگونى درباره شناخت حقیقت، و دسته بندى و تشخیص اصیل از غیر اصیل، و کیفیت پیدایش و رشد، و ارتباط آنها با اعضاى بدن و مخصوصاً سلسله اعصاب و مغز و غدد ابراز شده است، و نقل و نقد آنها با اسلوب این بحث سازگار نیست.
در انسان یک میل فطرى براى دانستن و آگاه شدن و احاطه یافتن بر حقایق هستى وجود دارد. این میل از همان اوان کودکى بروز می کند و تا پایان زندگى از انسان سلب نمىشود. پرسشهاى پى در پىِ کودکان نشانه وجود این خواست فطرى است، و هر قدر استعداد طفل بیش تر باشد، پرسشهاى او وسیع تر و عمیق تر است، و هر قدر بر اطلاعات و معلومات او افزوده گردد، مجهولات بیش ترى در برابرش نمایان و مسائل جدیدى براى او مطرح می شود.
قدرت و مظاهر آن :
از امیال فطرىِ انسان، میل به قدرت و توانایى بر انجام کار و تصرف در موجودات دیگر است. این میل نیز از همان اوان طفولیت بروز می کند و تا پایان زندگى هم چنان ادامه دارد، البته با تفاوتهایى که به حسب اختلافسنین و فصول زندگى و شرایط خارجى در متعلقات آن حاصل می شود.
جنب و جوش و حرکت دادن مداوم دست و پا در نوزادان سالم و جست وخیزهاى خستگى ناپذیر کودکان نشانه این خواست فطرى است. و تدریجاً دایره قدرت طلبىِ انسان وسعت یافته، شعاع آن به سوى بى نهایت امتداد می یابد.
لذت وکمال :
هر کس با اندک تأملى در وجود خویش، با کمال وضوح درک می کند که بالفطره طالب لذت و خوشى و راحتى و گریزان از درد و رنج و ناراحتى است و تلاش و کوششهاى خستگى ناپذیر زندگى، براى دست یافتن به لذایذ بیش تر و قوى تر و پایدارتر و فرار از آلام و رنجها و ناخوشی ها و دست کم کاستن آنها انجام مىگیرد و در مورد تزاحم، میان آنها مقایسه می شود؛ یعنى درد و ناراحتىِ مختصر براى رهایى از رنج و ناخوشىِ بیش تر تحمل می گردد و لذت کم تر و محدودتر، فداى لذت بیش تر و پایدارتر می شود.
هم چنین تحمل رنج مختصر براى رسیدن به لذت زیاد و پایدار، و گذشتن از لذت مختصر براى رهایى از رنج بسیار، مقتضاى عقل و فطرت آدمى است و همه کارهاى عقلایى بر اساس این محاسبات انجام می گیرد.
بهترین جمله ای که در وصف خوشناسی میتوان گفت این است که ما جدای هم نیستیم. ما در یک وحدت و یکپارچگی با همدیگر و هستی بسر می بریم چه خوب گفت سعدی شیرازی :
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی را بدرد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
انسان موقعی به آرامش میرسد که احساس کند زندگی اش در وجود همه همنوعانش و موجودات طبیعت و هستی جریان داشته و همیشه خواهد داشت. آنگاه با رسیدن به این دیدگاه برای انسان سرور رخ خواهد داد چون انسان برای مرگ خودش و نیستی متصور نخواهد بود و وحدت خودش را با هستی درک و احساس خواهر کرد.
دانستیم که در مسیر تکاملىِ انسان، راهرو اصلى، دل است که در مسیر بندگى به سوى خدا پیش می رود و به تبع افعال قلبى، دیگر تلاش ها، رنگ بندگى به خود مىگیرد و به تکامل انسان اثر می بخشد. سیر و سلوک قلبى از همان جا آغاز مىشود که انسان، هدف و راه را بشناسد و با اراده و اختیار، قدم در راه گذارد. پس شرط اساسىِ آن، معرفت و علم است. اکنون باید ببینیم که علم چه موقعیتى را در سیر تکاملى دارد؟ آیا کمال است یا نه؟ و در صورت کمال بودن، از کمالات اصیل است یا از کمالات نسبى و مقدمى؟ درباره ارزش و اهمیت علم، نظرهاى مختلفى در دو طرف افراط و تفریط ابراز شده است. بعضى، مانند فلاسفه مشاء، علم و فلسفه را نه تنها کمال شمرده، بلکه آن را اصل و غایت همه کمالات انسانى دانستهاند و چنان کهقبلا اشاره شد، انسان کامل را کسى مىدانند که علم برهانى به همه عوالم هستى داشته باشد. در مقابل، گروه دیگرى معتقدند که علم حصولى، ربطى و به این اندازه » علم رسمى سر به سر قیل است و قال « . به کمال انسانى ندارد حجاب « هم اکتفا نکردهاند که آن را مزاحم و مانع سیر شمرده و حتى آن را نامیده اند. » اکبر ما در این جا در صدد نقد و بررسىِ اقوال و یا تفسیر و توجیه و پیدا کردن راهى براى جمع بین آنها نیستیم، بلکه مىخواهیم طبق روش این بحث و بر اساس مطالبى که تاکنون به اثبات رسیده، ببینیم براى علم چه موقعیتى را در سیر تکاملى باید قائل شد.
انسان دارای ۳ لایه است: جسم روح و روان نمیتوان انسان را با یک لایه شناخت و مورد بررسی قرار داد.
نیازهای جسمانی را که براورده کردنشان علاوه بر آرامش جسمی موجب آرامش روح و روان هم می شود به چند دسته میتوان بخش بندی کرد:
هوا – آب – خوراک – فعالیت جسمانی – محیط زندگی – پوشش
نیاز های روانی نیز میتوان به چند دسته زیر تقسیم کرد:
آموزش – بازی – و نیازهای جنسی
و در آخر دسته بندی نیاز های روحی
آزادی – توجه – احترام – تایید – خلاقیت – شادی – لذت – عشق – وحدت – نیاز به بی زمانی – نیاز به اجتماع
بعد از شناخت نیاز های انسان میتوانیم بریم به علم روانشاسی که چه کمکی می تواند در خدشناسی به انسان بکند.
این علم جنبه های و حقایق بسیاری را درباره انسان برای ما روشن می کند کسی که بخواهد انسان را بدرستی بشناسد نباید از این علم غافل باشد. چون از شخصیت ها و ویژگی های فردی، اختلالات و ناهنجاری های شخصیتی اخلاق و رفتار و ژنتیک و هوش و استعداد انسان و بسیاری مسایل دیگر سخن به میان می آورد.
در علم روانشناسی میتوان به شناخت شخصیت ها و ویژگی های خصوصی افراد پرداخت :
۱ – شخصیت اسکیزوءید
۲- شخصیت اجتنابی
۳- شخصیت افسرده
۴- شخصیت وابسته
۵- شخصیت نمایشی
۶- شخصیت خودشیفته
۷- شخصیت ضد اجتماعی
۸- شخصیت آزارگر اجتماعی
۹- شخصیت اجباری
۱۰- شخصیت منفی گرا
۱۱- شخصیت خودناکام ساز
امروزه شناخت گسترده طبیعت انسان یکی از مسایل ضروری در علم روانپزشکی است روانپزشک باید بدقت و تا حد ممکن به حقیقت روح و روان بیمار خود آشنا شود. به عبارت دیگر روانپزشک در ازمونی شرکت می کند که میزان شناخت خود از ماهیت انسانها را نشان میدهد.
یکی دیگر از جنبه های دیگر شناخت انسان وجه اجتماعی آن است بدون شک اگر انسان ها یکدیگر را خوب بشناسند بهتر با هم زندگی میکنند و ارتباط صمیمانه تری با یکدیگر دارند در چنین شرایطی آنها هرگز یکدیگر را مایوس و ناامید نمی کنند و فریب نمی دهند تردیدى نیست که یکى از نیروهاى انسانى که مىتواند در راهنمایىِ بشر، براى انجام این تلاش جهت بخش کمک کند، نیروى عقل است و تقویت آن، اثر مهمى در سیر تکاملىِ انسان دارد. حتى سقراط، اصل فضیلت را عقل و علم و حکمت )طبق تعبیرات مختلفى که از او نقل شده است( می دانست؛ ولى ارسطو بر او خرده گرفت که بسا انسان با داشتن علم و حکمت آن رابه کار نمی بندد و واجد فضایل اخلاقى نمىشود. از این رو نمىتوان آن را ریشه همه فضایل دانست. ما با پذیرش این نقد، اضافه می کنیم که اساساً کار نیروهاى ادراکى، تحریک و انگیزش نیست. حتى هدایت هاى آسمانى و انوار فوق عقلانى نیز خود به خود، اراده آفرین نیستند و رسیدن انسان را به کمال مطلوب تضمین نمی کنند:
اَلَّذى آتَیْناه آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها… وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناه بِها وَ لکِنَّه اَخْلَدَ اِلَى …« الاَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواه
آن که آیات خودمان را به او دادیم و او از آنها بیرون رفت… و اگر می خواستیم بالا مىبردیم او را به آن ها، ولى او در زمین دوام جست )و به آن رغبت داشت( و از هواى نفس پیروى کرد… و شرط کافى براى سعادت، غالب شدن خواست رفعت جوى خداپرستى و مغلوب کردن هواهاى سقوط آور نفسانى و شیطانى است؛ اما در همین حال، تأکید می کنیم که نیروى اندیشه انسان، نقش بسیار مهمى را در توجیه اراده به عهده دارد و همین نیرو است که ما را در فراهم کردن مقدمات انتخاب و کیفیت تنظیم و توجیه آنها مدد مىکند و همین بحثها نمونه اى از آثار آن است. بنابراین، ما باید همواره در پرتو راهنمایىِ عقل، راه خود را مشخص سازیم و خود را براى دریافت انوار الهى آماده کنیم.
نیروى عقل براى تشخیص هدف و شناخت مسیر اصلى، اهمیت به سزایى دارد؛ ولى براى شناخت جزئیات راه و طرحهاى دقیق، کافى نیست و ناچار باید دست به سوى وحى دراز و از برنامههاى همه جانبه دین استفاده کرد. پس تقویت بینش دینى و توسعه آگاهى از مآخذ و مصادر علوم دینى نیز ضرورت دارد؛ چنان که تقویت درک فطرى به وسیله توجهات قلبى و تمرین براى متمرکز ساختن آن ها، در اَشکال مختلف عبادات، عامل بسیار مهم، بلکه اصیل ترین عامل براى تکامل حقیقى به شمار مىرود. و شناخت این حقایق، همگى به برکت عقل و اندیشه هاى عقلانى حاصل می شود.
ولى آن چه در بخش اخیر از این بحث، براى ما اهمیت فوق العاده دارد، این است که بدانیم چگونه می توانیم مقدماتى براى انگیزش خواست عالىِ انسانى و میل به وصول به مقام قرب الهى، فراهم کنیم و چگونه می توانیم این خواست را تقویت و بر خواستهاى دیگر غالب کنیم هنگامى که خواستهاى در انسان فعالیت یافت و با ارضاى آن، لذتى حاصل و یا المى مرتفع گردید، نفس، توجه بیش ترى به آن پیدا می کند و در مرتبه دوم، آن خواست به صورت شدیدترى ظاهر می شود و سرانجام، در اثر تکرار، نفس به آن انس مىگیرد. هم چنین به موضوعی خارجى که مورد تعلق فعل وی به نحوه وسیله ارضاى خواست است، علاقه مند مىشود. در این حالت استی که می گوییم: فلان کار یا فلان چیز یا فلان شخص را دوست داریم و لازمه ی دوست داشتن، توجه مستمر نفس به محبوب و انجام کارهاى متناسب با آن است.
پس اگر بخواهیم به سیر خود، جهت خاصى ببخشیم و نیروهاى خود را در راه رسیدن به هدف معینى بسیج کنیم، باید بکوشیم که توجه نفس به هدف و جهت آن، استمرار یابد و با آن مأنوس شود و محبت و علاقه شدیدى به آن پیدا کند. استمرار توجه نفس و تمرکز در یک خط، مشروط است به این که از توجه به جهت خلاف باز داشته شود و هیچ خواست دیگرى را استقلال مورد نظر قرار ندهد، بلکه همه غرایز را به عنوان خادمى براى خواست عالى و کمال جوىِ خود، قرار دهد و ارضاى آنها را طفیل ارضاى این خواست بشمارد. موفقیت در این کار، در گرو برنامه عملى است که مشتمل بر کوششهاى مثبت و منفىِ خاصى در جهت تقویت خواست کمال جویى و خداپرستى باشد. مهم ترین مواد مثبت این برنامه، به این شرح است:
۱٫ عبادت، به ویژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم:
». قَدْ اَفْلَحَ الْم ؤْمِن ونَ الَّذِینَ ه مْ فى صَلاتِهِمْ خاشِع ونَ «
تحقیقاً رستگار شدند مؤمنان که در نمازشان خشوع دارند. و در صورت امکان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلبى، اختصاص دهیم و براى آن، وقت و جاى مناسبى را در نظر بگیریم:
وَاذْک رْ رَبَّکَ فى نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَهً
پروردگارت را به زارى و ترس در )دل( خود یاد کن. ادامه این کار، موجب انس دل به خدا و چشیدن لذت مناجات با او و بى اعتناشدن به لذتهاى مادى مىشود. هم چنین انفاق و ایثار را که بهترین وسیله براى دل کندن از لذایذ مادى و تطهیر نفس، از آلودگى به دنیا است فراموش نکنیم:
». وَ مَنْ ی وقَ ش حَّ نَفْسِهِ فَ اوْلئِکَ ه م الْ مفْلِ حونَ «
کسانى که از بخل نگه داشته شوند، ایشانند رستگاران.
». لَنْ تَنال وا البِرَّ حَتَّى ت نْفِق وا مِمّا ت حِبُّونَ «
هرگز به نیکى نخواهید رسید تا از آن چه دوست دارید، انفاق کنید.
». خ ذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تطَهِّر همْ وَ تزَکِّیهِمْ بِها «
از اموالشان صدقهاى بگیر که به وسیله آن ایشان را تطهیر و تزکیه کنى. نماز و انفاق، اثر یکدیگر را کامل می کنند و شاید به همین مناسبت باشد که در قرآن شریف غالباً با هم ذکر شده اند:
». وَ اَوْصانى بِالصَّلاهِ وَالزَّکاهِ ما دمْت حَیّاً «
و )خدا( مرا سفارش به نماز و زکات کرد مادام که زنده ام.
۲٫همه روزه مقدارى از وقت خود را به فکرکردن، اختصاص دهیم، فکرکردن درباره صفات و آیات الهى، و هدف آفرینش، و نعمتها و احسانهاى بى پایان او، و هم چنین درباره تشخیص راه صحیح، و طولانى بودن مسیر، و کم بودن وقت و نیرو، و کثرت موانع، و بى ارزشىِ اهداف دنیوى، و محدود و مشوب بودن لذتهاى آن، و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنجها و مصیبتها و درباره دیگر چیزهایى که انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مىکند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز می دارد:
». اِنَّ فى ذلِکَ لایات لِقَوْم یَتَفَکَّ رونَ «
در آن نشانه هایى است براى مردمى که مىاندیشند.
۳٫ یک برنامه روزانه بگذاریم براى قرائت قرآن شریف با توجه و تدبیر و هم چنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهىو دستورات اخلاقى تا همواره هدف و راه صحیح آن در خاطرمان بماند و آگاهنده و مذکرى براى خواست کمال جویى ما باشد.
»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنا الْق رْانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ م دَّکِر «
تحقیقاً قرآن را براى ذکر )پند و آگاهى میسر ساختیم(. پس آیا پندگیرندهاى هست؟
و مهم ترین مواد منفىِ این برنامه به قرار ذیل است:
۱٫ در التذاذات مادى، زیاده روى نکنیم که موجب انس نفس به لذتهاى حیوانى بشود، بلکه سعى کنیم انگیزه ما در استفاده از نعمتهاى دنیوى، تهیه مقدمات سیر، یعنى سلامت و قوّت و نشاط بدن براى عبادت و شکرگزارى
باشد. روزه گرفتن و پرنخوردن و کم گفتن و کم خفتن با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، جزء این ماده می باشد.
». وَالَّذِینَ ه مْ عَنِ اللَّغْوِ م عْرِض ونَ « کسانى که از یاوه روگردانند.
». وَ اَنْ تَص و موا خَیْرٌ لَک مْ « و این که روزه بگیرید براى شما خیر است.
۲٫ قواى حسى و خیالى را که مىتوانند به طور تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند، کنترل کنیم، به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظرشهوت انگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلى، از آن چه توجه ما را به چیزهاى غیر مَرْضىِ خدا جلب می کند، خوددارى نماییم:
». اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالف ؤادَ کلُّ ا وْلئِکَ کانَ عَنْه مَسئ وْلا «
همانا گوش و چشم و دل، درباره همگىِ آنها سؤال خواهد شد.
۳٫ اندیشه خود را از لغزشگاههاى فکرى دور بداریم، مخصوص ا از مطالعه و بحث درباره شبهاتى که قدرت پاسخ گویى به آنها را نداریم، خوددارى کنیم و اگر احیاناً این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت یا به گوشمان خورد، فوراً در صدد پیداکردن پاسخ قانع کننده آنها برآییم:
وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْک مْ فِى الْکِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْ تمْ آیاتِ اللّهِ ی کْفَر بِها وَ ی سْتَهْزَ أ بِها فَلا تَقْع دوا مَعَه مْ حَتّى یَخ وض وا فى حَدیث غَیْرِهِ اِنَّک مْ اِذاً مِثْ له مْ اِنَّ اللّهَ جامِع الْ منافِقِینَ وَالْکافِرِینَ فى جَهَنَّمَ جَمِیعاً
تحقیقاً در کتاب نازل کرده است که هرگاه شنیدید آیات الهى مورد انکار و استهزا قرار مىگیرد، با ایشان ننشینید تا در سخن دیگر وارد شوند )اگر نشستید( شما هم مثل ایشان خواهید بود. همانا خدا کافران و منافقان را همگى در دوزخ جمع خواهد کرد
اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَه فَاِنْ کانَ النّاطِق ی ؤَدّى عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ «
». وَ اِنْ کانَ النّاطِقَ ی ؤَدّى عَنِ الشَّیْطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطانَ
کسى که به گویندهاى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده و اگر از طرف شیطان باشد، شیطان را پرستش کرده است.نکتهاى را که نباید در تنظیم و اجراى برنامه، از نظر دور داشت، رعایت اصل تدریج و اعتدال است؛ یعنى هیچ گاه نباید فشار طاقت فرسایى را بر خود تحمیل کنیم؛ زیرا علاوه بر این که موجب عصیان و سرکشىِ نفس می شود؛ ممکن است زیانهاى بدنى یا روانىِ جبران ناپذیرى را به بار آورد. بنابراین، خوب است در طرح برنامه، با شخص آگاه و قابل اعتمادى مشورت کنیم. نیز از طرف دیگر، نباید در اجراى برنامههاى حساب شده، سستى رواداریم و براى ترک آنها بهانه جویى کنیم؛ زیرا تأثیر قابل توجه این برنامه ها در ادامه آنها است. و در هر حال، باید اعتمادمان به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
وَالْحَمْد لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *