0
021284284

قصه ی مردی که می خواست موفق باشد…

یه روزی یه مردی رفت پیش شیوانا تا بهش رمز موفقیت توی کار و زندگی رو بده. این مرد خیلی راه رفت و رفت و رفت و رفت و رفت و رفت و رفت اوه تازه هنوزم داره می ره. بازم این مرد خیلی راه رفت و رفت و رفت و رفت تا بالاخره رسید پیش شیوانا.
مرد گفت: ای شیوانای عزیز و دوست داشتنی که همیشه در قلب منی به من رمز موفقیت خودت را در کار و زندگی بده تا من هم از این نا به سامانی و روزمرگی رهایی یابم و همانند تو موفق باشم و بهترین مردم باشم.
شیوانا داشت دوره های مورد علاقه اش را می خواند تا پروژه های خودش را ارسال نماید برای اندکی این کار را استاپ کرد و به مرد گفت پلیز ویت. بعد از اندکی زمان شیوانا به مرد گفت من فقط به یک شرط رمز موفقیت را برای تو روی کاغذ می نویسم آنهم به این شرط که تا زمانی که در حد مرگ بودی و دیدی داری می میری آن را باز نکنی.
مرد پذیرفت و شیوانا رمز موفقیت در کار و زندگی را برایش روی کاغذ نوشت تا کرد و چسباند. مرد نیز باز همان مقدار که راه آمده بود برگشت و برگشت و برگشت و برگشت و برگشت تا به خانه اش رسید. چون خیلی راه رفته بود و رفته بود و رفته بود و برگشته بود و برگشته بود نایی برایش نمانده بود و همینطوری تلوپ جلوی کامپیوترش افتاد و مرگ را به چشم خود می دید. در این لحظه برگه ی رمز موفقیت را که شیوانا برایش روی کاغذ نوشته بود را باز کرد. آه آری به راستی این رمز موفقیت چه بود؟ بله رمز موفقیت که شیوانا برایش نوشته بود این بود: www.iranelearn.com
مرد در همان حال مردن رمز موفقیت را وارد کرد و دیگر روی کیبوردش غش کنان افتاده بود. تا رمز موفقیتش باز شد یهو جانی تازه گرفت و شور و شعف وجودش را گرفت چرا که به صورت یکجا با بیش از چهارصد دوره ی آموزشی با چهارده مدرک بین المللی از چهارده آکادمی جهانی روبرو گشت. دوان دوان به تراس دوید و فریاد زد یافتم. یافتم. رمز موفقیت را یافتم و برگشت پای کامپیوتر و دوره های مورد علاقه اش را ثبت نام کرد و پروژه اش را ارسال کرد و گواهی نامه بین المللی گرفت و آن را برداشت برد برای شرکتی که آرزویش بود در آنجا کار کند ولی موفق نمی شد. اینبار مدیر آن شرکت چشم هایش قلوپ باز شد و دست او را به گرمی در این هوای سرد فشرد و به او برای کار خوش آمد گفت. حالا این مرد سال هاست که به موفقیت هی سلام می کند و با بدبختی ها و روزمرگی های قبلش هی بای بای می کند و خودش واسه خودش به جای اینکه یک ستون موفقیت باشد چهل ستون موفقیت شده و در هشت بهشت برای خودش دفتر کار و خانه ای مهیا کرده و توانست پیشرفت کند و نصف جهان را روی یک انگشتش و نصف دیگر جهان را روی آن یکی انگشتش بچرخاند. حالا شما هم مثل آن مرد برای موفقیت با روزمرگی ها و بی هدفی ها بای بای کنید و به سایت ما سر بزنید و موفقیت را باما تجربه کنید. بنیاد آموزش مجازی ایرانیان(باما)

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *